Aslanyurdum

Siyast

bizimEV
BilgiSayar
Bizim dil
Siyast
Saytlar Adlari
Midia
Sevgil
Evlilik

burada siz herden bir bezi politic yazılıklari oxuyarsiniz

روزنامه " آذربايجان جزو لاينفک ايران " بمثابه ی " نخستين نشريه ايرانيان مقيم قفقاز " 1 به روز يکشنبه 27 ربيع الاخر 1336 هجری قمری مطابق 28 ژانويه 1918 ميلادی عمدتاً به زبان آذربايجانی و برخی مقالات آن به فارسی در شهر باکو( اکنون پايتخت جمهوری آذربايجان ) به نشر آغاز کردو در زيرسر لوحه آن درج گرديده بود که روزنامه به مثابه ی " نشريه سياسی، ادبی، اجتماعی متعلق به مسلمانان در حال حاضر هفته دو بار نشر می شود "
روزنامه " آذربايجان جزولاينفک ايران " در همه شماره های خويش به خط درشت خود را " ناشر : فرقه دموکرات ايران " معرفی می نمايد. اما در واقعيت امر روزنامه ارگان شاخه ای ( کميته ) باکو حزب دموکرات ايران بود، که اساس آن در سال 1914 ميلادی يعنی در نخستين سال جنگ جهانی اول گذاشته شده بود و پس از انقلاب فوريه 1917 ميلادی و فروپاشی روسيه تزاری امکان فعاليت يافت.
" فرقه دموکرات ايران با ايدولوژی دموکراسی اجتماعی اش، راديکال ترين دسته های سياسی بشمار ميرفت. . . .
. . . تشکيلات آن بر پايه احزاب سوسيال دموکرات يا « عاميون اجتماعيون » بنا گرديده بود. " 2
در حرف " ن " سرلوحه روزنامه " آذربايجان " جمله ای " جزولاينفک ايران "، نوشته شده بود که از يکسوتاکيدی است برمهر وعلاقه ايرانيان مقيم قفقاز بر يکپارچکی ايران و از سوی ديگر واکنشی بود در برابر تحريکات پان ترکيستی در قفقاز. به نظر بسياری از مهاجران ايرانی يکی از اهداف آن تحريکات زير سوال بردن تماميت ارضی ايران بود.
براساس پژوهش های پرفسور تورج اتابکی تحريکات پان ترکيستی در باکو بطور اخص از سال 1908 ميلادی شکل گرفت. در اين سال ترک های جوان دراستانبول به قدرت رسيدند و گرايشات ترک گرايانه را در دل امپراطوری عثمانی جانشين انديشه ای غالب اتحاد اسلام کرديد.
دولت عثمانی که به سود آلمان و بر ضد انگليس وارد جنگ جهانی اول شده بود، در ظاهر امر با استفاده از حربه ای پان اسلاميزم و صدور" فتوا "تلاش می کرد که مسلمان های هند، ايران، افغانستان، قفقاز و آسيای ميانه را بر ضد انگليس و روسيه بشوراند، اما هدف نهايی عثمانی ها چيرگی بر حوزه نفتی باکو و همچنين قسمت های شمالی ايران جهت راه يابی به آسيای ميانه و افغانستان بود، . . .3
در سال 1911 در شهر باکو حزب مساوات تاسيس گرديد.4 تاسيس حزب مساوات که مورد حمايت ترکان عثمانی بود،  باعث تمرکز فعاليت ناسيوناليست های قفقاز گرديد . . . و واژه " ملت " جانشين " امت " و " پان تورکيسم " جايگزين " پان اسلاميزم " گرديد. در سال 1917 حزب مساوات با حزب فدراليست های ترک متحد شدند که هدف شان متحد کردن ترک زبانان در سايه قدرت دولت ترکيه بود. در اين راستا آن ها در 28 مه 1918 دولتی را تشکيل دادند و آن را در سايه حمايت لشکريان ترک در باکو مستقر گردند و حکومت " مساواتی ها "تا 28 اوريل سال 1920 ادامه يافت.5
بايد خاطر نشان ساخت که در اوخر دهه دوم قرن بيستم در " باکو و حومه ای آن دست کم پنجاه هزار " 6 مهاجر ايرانی که اکثراً آذربايجانی های ايرانی يا ترک زبان های شمال ايران بودند، زندگی ميگردند. احزاب و گروه های سياسی مختلف در بين آن ها اعم از دموکرات ها، پان اسلاميست ها و پان ترکيست ها، . . . فعاليت داشتند.
درچنين اوضاع و احوال تحريکات پان ترکيستی وطرح مساله " استقلال آذربايجان " ايران نگرانی ها و واکنش های را در بين مهاجران ايرانی مقيم قفقازبوجود آوردو قبل از همه شاخه باکو حزب دموکرات ايران بر ضد تحريکات " مساواتی ها " که آن را توطئه پان ترکيستی برای خدشه دار ساختن تماميت ارضی و حاکميت ايران می دانستند، واکنش نشان داد ودر اين راستا روزنامه دو زبانه " آذربايجان جزولاينفک ايران " را در باکو نشر کردند.
در اين رابطه ف. علی قلی زاده، از ايرانيان عشق آباد و مديرمسئول روزنامه ای " آذربايجان جزو لاينفک ايران " در شماره دوم روزنامه مورخ 3 جمادی الاول 1336 هجری قمری مطابق 2 فوريه 1918 ميلادی طی مقاله بلند از جمله می نويسد : " . . . چنان که روشن است قسمت های از قفقاز از آذربايجان جدا گرديده، فرقه نيرومندی از مسلمانان قفقاز ايجادشده و آرزوی « مختاريت آذربايجان » را دارند . . . اين مختاريت . . . موجب سروصدا های گرديده که گويا در تبريز حزبی بوجود آمده که هدف اصلی اش جدا ساختن آذربايجان از ايران و تشکيل ديرکتور جداگانه به قصد اداره جداگانه آن جا و الخ . . . "
روزنامه در رد اين سرو صد ها ابتدا " مکتوب نمره 77 19 قوس 1336 " ( 9 ژانويه 1918 ميلادی ) " کميته ايالتی آذربايجان فرقه دموکرت ايران" را در رابطه با همين مساله در ادامه سرمقاله در همان شماره نشرمی کند که در آن آمده است :
" . . . که فرقه در کنفرانس ايالتی خود با آواز رسا اعلام کرد که « آذربايجان جزولاينفک ايران است، آذربايجان عضو مهم خانواده ايران خواهد بود . . .
البته غايه آذربايجانی ها اعمارايرانی است آزاد، مستقل، متحد و مقتتدر . . . تا دنيا دنياست پرچم شير و خورشيد نشان در آذربايجان در اهتزاز است . . . »

سرمقاله در پايان بار دگر تاکيد می کند که
" آذربايجان روح ايران است، همان طوريکه بدن بدون روح نمی تواند زنده بماند، روح بدون بدن نيز کاری را پيش برده نمی تواند. . . .
آذربايجانی ملت . . .مهمان نواز است ليکن وقتی. . . هرکسی بخواهد آن ها را از ايران جدا کند، به دشمنی جدی در مقابل او تبديل می گردند و او را از کرده اش پيشمان می کنند. . . . "

مرام نشراتی روزنامه " آذربايجان جزولاينفک ايران " در نخستين شماره آندر طی سرمقاله از جانب " هئيت تحرير" زير عنوان " مسلکمز! " ( مسلک ما ) نشر گرديده است، که برغم انکه از نشر آن 85 سال می گذرد، بنابرتازگی برخی از مطالب آن، فراز های از آن را بر می شماريم :
سرمقاله در آغاز تصوير از اوضاع سياسی جهان ارائه می دهد و از جمله می نويسد که :
" اوضاع، با گذشت زمان وخامت بيشتر کسب می نمايد. چرخ هستی، برپايه اصول دهشتناک ميگردد. سراسر دنيا را لهيب انقلاب ها و شورش ها فرا گرفته است. بشريت در جنگ فلاکت بار می سوزد و نابود می شود. کره زمين به چنان ميدانی از آشوب و هرج ومرج بدل شده که تاريخ مانندی آن را به ياد ندارد. انسان ها بی رحمانه همديگر را می درند و صاحبان قدرت ضعيفان را سلاخ دار از بين می برند.
در چنين شرايطی فروپاشی نظام جهانی، سربرآوردن نشريه " آذربايجان " در عرصه مطبوعات اين پرسش را پيش می کشد که اين نشريه از چه راه می خواهد خدمت گذار جهان اسلام و بويژه ملت مظلوم ايران باشد؟
پيش از همه بايد اين را دريافت که شرايط فوق الذکر از آن رو انقلاب سياسی ملل ضعيف را به باتلاق جهنم گونه تباهی و اضمحلال می کشانند، چونکه ملل متکبر و جبار بی اعتناء به شعار بی طرفی اين ملل در جنگ عالمسوز، خود سرانه سرزمين آنان را به جولانگاه جنگ افروزی خويش بدل نموده و اهالی آن هارا لگد کوب خود می کنند
در وهله بعد بايد دريافت که آنان برای بيشبرد اهداف توسعه طلبانه شان چهره حمايت از ملل ضعيف را به خود می گيرند، خود بيش از هرکس همين ملل را زير پا له می کنند و سرزمين و کشور آنان را به مستملکات وسيع خويش ملحق می سازند . . .
پس چه بايد کرد؟ به نظر ما تنها راه آنست که ضعيفان بکوشند تا اقتدار کسب کنند. چاره کار در آنست که آنان با تجهيز خود به الزامات دفاع، در برابر قدرت، قدرت نشان دهند. . . . خلاصه کلام آنکه در جهان هستی هر موجود زنده نيازمند کسب قدرت معنوی است. . .
اما يک ملت چگونه و از چه طريق می تواند قدرت معنوی کسب کند؟ واضح است که همگان در برابر اين پرسش تنها يک پاسخ را آواز می دهند: اتحاد واقعی و وفاق پايدار.
هر ملتی از راه اتحاد و اتفاق قادر است حقوق و آزادی های خود را به دست آورد و قدرت معنوی کسب کند، . . .   جزء، اين راه ديگری وجود ندارد.
. . . نشريه " آذربايجان " بمثابه نخستين نشريه ايرانيان مقيم قفقاز، نشريه ايست سياسی، اجتماعی، اقتصادی و ادبی که هدف عمده و اساسی آن دعوت جهان اسلام به اتحاد و اتفاق به طور کلی و هدايت ملت مظلوم ايران به اتحاد و اتفاق جهت رسيدن به يک زندگی متجدد و مدنی به طور خاص است . . . .
. . .ما مطابق اصول دموکراسی، در راه کسب حقوق کارگران و زحمتکشان بر پايه عدالت عليه طبقات ممتاز مبارزه خواهيم کرد. اولين هدف و آرمان نشريه ما ارتقا کارگران و کسبه ايران به سطح زندگی مقتضی دوران کنونی و نيز گسترش دانش و معارف در ميان آن ها است. ما به هيچ وجه در پی فقير کردن ثروت مندان و ضعيف نمودن قدرت مندان نيستم، بلکه برعکس از طريق اتخاذ تدابير و گشودن راه های اقتصادی، سياسی و اجتماعی به دنبال رفاه تهی دستان واقتدار ضعف ها هستيم. نهايت آمال ما، صعود فرودستان به موقعيت مقامات عالی است.
" آذربايجان " ارگان فرقه دموکرات ايران است و برای آشنا ساختن همه ای هموطنان به اصول دموکراسی و جلب افکار عمومی برای دموکراسی مبارزه می کنند.
. . . روشنگری در ميان طبقات فرودست جهت به دست آوردن حقوق خويش، در نشريه " آذربايجان " بازتاب نيرومندی خواهد داشت. در جريان آخرين اخبار سياسی جهان قرار گرفتن کسبه فقير و آشنايی آن ها به مناسبات دولت ها و ملت ها در سطح دنيا، به مقياس ساده و ژرف، در زمره وظايف " آذربايجان " است.
نشريه ما با درج داستان ها و گزارش های هنری، ادبی و تاريخی به خوانندگان محترم خود روح تازه ای خواهد بخشيد. اما بديهی است که خدمات فعلاً عرصه شده نشريه ما تنها با ميزان استقبالی که افکار عمومی از آن به عمل خواهند کرد، به محک خواهد خورد.
به هرحال به عرض   خوانندگان می رسانيم که در چنين اوضاع و زمانه ای وخامت بار، ما موفق شده ايم که نخستين نشريه مدافع حقوق و اختيارات کسبه فقير ايران را که به نظر ما يگانه نشانه هر ملت زنده همانا وجود زبان سخن گويی آن است، انتشار دهيم، اما دوام اين نشريه بسته به همت و حمايت خود ملت است و از اين رو ما از شما ياری و معاونت می طلبيم. . . ."

روزنامه در نخستين شماره خويش زير عنوان " روزنامه و اهميت آن " بعد از تذکرات در باره نقش و اهميت روزنامه در امر تشکل فکری و رشد جامعه سخن گفته واز جمله می نويسد: " . . . مملکت را ناچار دو دشمن بزرگ دايماً در جلو است يکی دشمن خارجی . . . دوم دشمن داخلی است که به اسم وزارت و حکومت و سائر شئونات که زمامدار ملت اند اشخاص مذکور پيوسته بر تضييع حقوق فقرا و رنجبران همت ميگمارند و عزت خود شان را در ذلت ايشان می پندارند در اين صورت اگر در مملکت روزنامه نشر شود افعال و اعمال خائنين در روزنامه ثبت و از اين راه در پيشگاه ملت حضرات مقصر ميشوند و بکيفر اعمال ميرسند. بدبختانه در مملکت ما گرچه ندرتا اشخاص با اطلاع و بصير چون فاضل يگانه شيخ جمال الدين افغانی که عروة الوثقی را نشر و ميرزاعليمحمد خان که روزنامه ثريا و پرورش را بموقع انتشار گذاشت. مغرضين و مستبدين سلطان وقت را اغفال نموده و روزنامه نگارانرا تبعيد و توقيف و حتی بعضی را به ديار عدم فرستادند و ما را به اين روز سياه نشاندند! . . .
. .. همين قدر ميتوان گفت که روزنامه يگانه حارث دولت و ملت است، روزنامه مربی امم است، روزنامه تذکيه اخلاق بنی آدم است، . . .
بالاجمال تر قيات متحيرالعقول فرنگستان تمام از نتايج روزنامه است و بس . . .   اجمالاً هموطنان محترم را مخاطب داشته ميگويم که: مطالعه روزنامه را از فرايض محسوب داريد بخصوص روزنامه « آذربايجان» را. "
اما چرا اينکه روزنامه " مسلک دموقرات را قبول نموده؟ و چرا به جای ترم   دموقرات کلماتی از قبيل " برابری " ويا " برادری " را نتخاب نکرده است؟ گردانندگان روزنامه در شماره های دوم وچهارم روزنامه ( 2 و 9 فوريه 1918 ميلادی ) زير عنوان " ملاحظات " پاسخ می دهند.
روزنامه در وهله اول بر امرضرورت اتحاد تاکيد می ورزد وروی   دست اندازی های دشمنان ملت در برهم زدن اتحاد و ايجاد نفاق انکشت می گذارد و ازجمله می نويسد : " . . . يک ملتی را بر عليه ملتی ديگر و يا يک طايفه بر عليه طايفه ديگر بر می انگيختند. . .در اين ميانه طبقه فقرا و رنجبر بمراتب بيشتر آلت بازيجه آنها ميشدند . . . "در رابطه به امر اتحاد و وحدت " طبقه فقرا و رنجبر " از ظهور   فرقه ها و مسلک های مختلف سخن می گويد، از جمله " . . . فرقه موسوم به سوسيال دموقرات، فرقه سوسيال رولوسينرها و حزبی ( بلشويک ) و احزاب ديگر ( قاديت )، ( منشويک ) و غيرهو من جمله فرقه موسوم به دموقرات که اين فرقه مقدسه مسلکا و مسعود ترين فرق است. ما هم اين مسلک مستقيم را پيش خويش گرفته و در آن راه مشی خواهيم کرد و هرگاه يکی از ماسئوال کند که چرا اين مسلک را قبول نموديد و چرا اسم دموقرات را تغيير داده و اسم ديگری موسومش نگرديد که فرضاً لفظ ايرانی و يا غير از اين مثلاً ( برابری ) يا ( براداری ) يا غيره جواب سئوال اول اين است چون ما ايرانی هستيم و مسلمان همين مسلک دنيا مناسبت تر از مسلک های ديگر است بحال ما به دليل چند از جمله اين دلايل يکی آنست که اين مسلک منافت با شرع مقدس ندارد وديگر انکه چون مملکت ايران زياده از بيست و پنج سال است   در فشار قحط و غلاء و دوازده سال است که در آتش انقلاب و سه سال و نيم در زير سم ستور همسايگان مدعيان همديگر واقع شده ما نمی خواهيم انقلاب جديدی در کشور ما رخ بنمايد ما نمی خواهيم که وطن مقدس مان زياده بر اين گرفتار فقر و فلاکت باشد، ما نمی خواهيم   خاک پاک ايران دو باره آغشته بخون ايرانيان باشد ما می خواهيم که مملکت ما کم کم در تحت بيرق شاهنشاه مشروطه و به زمامداری وزارای صالح ايران پرست و نظارت مجلس شورای ملی دو باره خرم وآباد و رشک گلستان گردد. . .
اما چرا اسم دموقرات را تغير نداديم جواب اين مساله خيلی واضح و اشکار است لفظ "دموقرات " که از ايجادات زمان حاضر است مثل تلگراف که در همه جای دنيا تلگراف می گويند . . . " نويسنده مثال های از اين دست ارايه می کند که امروز در سراسر جهان اين واژاه ها را با همان شکل پذيرفته اند و از آن مفهوم معين استنباط می گردد. ادامه می دهد که " دموقرات يعنی . . . عدالت، مساوات، رفع ظلم ظالم از مظلوم . . . در تمام کره زمين   لفظ دموقرات و معنی او چنان شهرت يافته . . . اگر احياناً ما آن را تغير داده . . . آنوقت برای ما اشکالات چند تراشيده ميشد . . . "   ونويسنده با تفصيل از اين اشکالات سخن ميگويد.

روزنامه " آذربايجان جزو لاينفک ايران " بسياری از مشخصات و اصول شناخته شده روزنامه نگاری را مراعات می کند.
قطع : قطع روزنامه 37x47 است و از شماره اول تا شماره اخير به همين قطع در مطبعه " نوروز " در شهر باکو چاپ گرديده است.
صفحه : روزنامه در چهار صفحه نشر می گرديد و هر صفحه دارای پنج ستون می باشد و ميان ستون ها خط کشيده می شد.
خط و عنوان : خط روزنامه خط چاپی و خوانا بوده، خط عنوان ها درشت تر از متن است.
سرلوحه : سرلوحه روزنامه نام " آذربايجان " که در وسط پيشانی روزنامه به خط نستعليق خطاطی شده و در حرف " ن " آذربايجان جمله " جزولاينقک ايران " حک شده است و در زير آن نام روزنامه به حروف روسی و لاتين به خط چاپی درشت نيز نوشته شده است. سر لوحه روزنامه 5/1 حصه ای صفحه اول آن را در بر می گيرد.
روز و تاريخ : در زير سرلوحه هر شماره روزنامه بطرف راست آن   نمره و تاريخ انتشار ( روز، ماه و سال به هجری قمری ) و بطرف چپ آن عين مشخصات به زبان روسی با تاريخ ميلادی نوشته شده است.
ادرس و بها : آدرس روزنامه در حاشيه چپ فوقانی روزنامه به زبان ترکی و روسی نوشته شده است.
در حاشيه فوقانی چپ سرلوحه بهای ابونمنت روزنامه به شرح زير درج شده بود.
" در روسيه: شش ماه - 12 منات، سه ماه - 7 منات
ممالک اجنبی : شش ماه - 15 منات، سه ماه - 9 منات
تک نسخه - 25 کبيگ ، در ايران 5 شاهی
قيمت نشر اعلانات در صفحه اول هر سطر يک منات و 30 کپيگ و در صفحه اخير 80 کپيگ "
مطالب بالا نشان می دهد که روزنامه مشترکين در کشور های ديگر نيز داشته است و جالب اينکه روسيه زير عنوان ممالک اجنبی رديف نشده است. اما اينکه چرا روزنامه از اشتراک سالانه تذکر نداده است، هئيت تحريريه روزنامه در نخستين شماره اين مساله را چنين توضيح می کند: " به دليل ثابت نبودن قيمت کاغذ و ديگر وسايل چاپ بهای ابونمان برای شش ما و سه ماه. . . تعيين گرديده است. "
خبربه حيث يک عنصر ضروری و لازمی جايگاهی مهمی در روزنامه دارد. اخبار طبقه بندی شده و زير کليشه اخبار باکو، اوضاع داخلی، اوضاع ايران، اوضاع قفقاز و روسيه نشر شده است. گزارش های هم از " مخبر خصوصی " چاپ گرديده است.
نامه های خوانندگان زير کليشه " مکتوب به اداره " نشر گرديده است. در صورتيکه نويسنده نام و آدرس خود را نه نوشته است، روزنامه از نشر آن معذرت خواسته است.
در صفحات روزنامه ترجمه های  از نشريه " تجدد " ارگان کميته ايالتی آذربايجان حزب دموکرات ايران به چشم می خورد که نمايندگی از رابطه ای نزديک آن ها می کند.
در صفحه اول همه شماره های روزنامه رباعی ها از " بهار و يا حسن ضياء " به زبان فارسی اقبال نشر يافته است.
در حاشيه فوقانی راست سرلوحه هر شماره روزنامه به زبان ترکی چنين نوشته شده بود: " مقالاتی منطبق به اهداف نشريه به زبان فارسی و ترکی پذيرفته می شود و هئيت تحريريه حق ويراستار را دارد. مقالاتی چاب نشده قابل برگشت نيست. نوشته های بدون امضاء و نامه های بدون آدرس پذيرفته نمی شود. . . . "
در زير سرلوحه همه شماره های روزنامه " آذربايجان جز ولاينفک ايران " در کادر متن زيرين با حروف درشت آمده است :
" اين نشريه که از طرف ايرانيان برای نخستين بار انتشار می يابد بر مبنای اهداف اسلاميت و دموکراسی تدوام می يابد. تنها آرمان و هدف نشريه بطور عام برای جهان اسلام و بطور خاص برای ملت نجيب ايران در جهت دعوت به برقراری حبل المتين اتحاد است و در پرتو اين اتحاد هدف دفاع از حقوق سياسی است. اينکه نشريه " آذربايجان " در آينده به چه ميزان به ملت خود خدمت خواهد کرد امريست که افکار عمومی قضاوت خواهد کرد. در اين نشريه نويسندگان توانا مقيم باکو وايران شرکت خواهند کرد. . . "
به طور کل همه شماره های روزنامه دارای سرمقاله می باشند که سرمقاله های شماره های 2، 3، 5، 9 و11 بالترتيب زير عناوين " آذربايجان "، " اوضاع فلاکت بار؛ " ، " روزهای سياه ما " ، " مژده است و يا مصبيت " ، " تا به کی؟ " و هم چنان سرمقاله " انگليس و ايران " در شماره های 6، 8 و10 به امضای مدير مسئول روزنامه و سر مقاله های شماره های 4، 12 و 13 به ترتيب با عناوين " بلای مبرم و يا لکه بر تاريخ "، " نوروز سياه " و " مساله رژی در ايران و اوضاع امروزين ما " به امضا حسن محسن زاده و در شماره 7 بيانيه " کميته باکو فرقه دموکرات ايران " زير عنوان " ميهن در خطر است " نشر شده است.
در سرمقاله ها و مقالات که عمدتا از جانب کادر های برجسته دموکرات های ايران مقيم باکو نوشته می شد، بررسی مسايل مهم سياسی همراه با ديدگاه های آن ها بازتاب يافته است که در امر شناخت کارنامه و زمانه دموکرات های ايران با اهميت است.
حسن محسن زاده، ع. عبدالله زاده، ع. جليل زاده سلماسی، مير جعفر( خلخالی ) سيد جواد زاده، غلام حسين تقی زاده، حسن ضيا، ر. عباس زاده مراغة، تقی آقازاده، رحيم زاده عاصی، عبدالرحيم يوسف زاده قرباغی، ميرزا علی آخوند زاده، سيد ش. غلام حسين زاده، غ. تبريزی، حسن صادقی، يوسف حاجی زاده و برخی نام های مستعار ف.ی.، ع. ف. . . . از زمره نويسندگان روزنامه " آذربايجان جزو لاينفک ايران " اند.
مدير روزنامه " آذربايجان جزو لاينفک ايران " ف. عليقلی زاده از ايرانيان عشق آباد می باشد.
از لابلای صفحات روزنامه " آذربايجان جزو لاينفک ايران " بروشنی معلوم می گردد که روزنامه ناشر افکار شاخه تندرو حزب دموکرات ايران يعنی شاخه باکو می باشد.
اما به طور کل در صفحات روزنامه aنشر اشعار اندک است، به امر بهره گيری از طنز، مناظره و کاريکاتور توجه نشده است. نوشته ای در باره نقش و مقام زن و جوانان در صفحات روزنامه به چشم نه می خورد. جای عکس و داستان خالی است.
نثر فارسی روزنامه، آميزه ای از فارسی کهن و فارسی متعارف درايران بوده و متاثر ازحضور واژاه های عربی، ترکی و روسی می باشد و مسلماً اکثر واژه های عربی را مدرسه های ايران و باکو به کار می بردند و قشر روزنامه خوان عمدتاً آموزش مدرسه ای داشتند و واژه های ترکی از معاشرت فارسی زبانان و ترکی زبانان در باکو حکايت می کند واژه های روسی را در آن زمان دستگاه ديوانی امپراطوری روس و موسسات صنعتی در قفقاز استفاده می گردند. از اين رو روزنامه ناگزير به کار برد همه ای اين واژه ها بوده است. اما نفوذ واژاه های عربی تا آن جا است که روزنامه حتی برخی از واژه های انگليسی و روسی را به تقليد از واژه های عربی می نويسد.

" آذربايجان جزو لاينفک ايران " در فضای دشوار و پرالتهاب فعاليت می نمود. در حاليکه زمزمه های ترقی خواهانه، آزادی خواهانه و ايران دوستانه ای آن به تدريج راه خود را در ميان گروه های روشنفکری و مهاجران ايرانی مقيم قفقاز باز می کرد و برغم اينکه برای تداوم نشر آن تدارکات لازم ديده شده بود و چاپخانه ای به نام " نوروز" به همين منظور تاسيس شده بود، اما با پيش آمدن حوداث مارس 1918 ميلادی در باکو بعد از انتشار شماره 13 به روز جمعه 16 جمادی الاخر 1336 هجری قمری ( 16 مارس 1918 ميلادی ) ازانتشار باز ماند و کميته باکوی حزب دموکرات ايران نيز هم زمان در کوران کشمکش های خونين باکو از هم پاشيد.
همين 13 شماره روزنامه " آذربايجان جزو لاينفک ايران " در واقعيت امر سند با ارزشی سياسی - اجتماعی است که درونمايه آن عمدتا بر محورتجددطلبی و ميهن پرستی قرار دارد و يکی از ويژه گی آن تاکيد بر اين امر است که
" . . . که آذربايجان از تاريخ مشترکی با ديگر قسمت های ايران بر خوردار است و بخشی از قلمرو ايران محسوب ميشود.
. . . و در يک جامعه چند قومی مانند ايران که در آن فارسی زبان ها گروه قومی و صاحب عنوان را تشکيل می دهند، يک اقليت آذربايجانی که در خارج از ايران ولی در حوزه قلمرو زبانی اش ميزيست، بيش از انکه به ناسيوناليسم قومی خودش بپردازد، به ايجاد يک احساس ميهن پرستی ـ دولتمدارانه و ناسيوناليسم قلمرويی ميدان ميدهد. "
7 و بدين ترتيب در امر بيداری ملی، سياسی و فرهنگی و تقويه روحيه خودشناسی و ميهن پرستانه ايرانيان مقيم قفقاز خدمت ارزنده انجام داده است.
نويسندگان روزنامه با نوشتن مقاله های عمدتاً سياسی در صفحات روزنامه مهم ترين مسايل اجتماعی و سياسی را مطرح می کردند و مهاجران را به هوشياری و اگاهی فرا می خواندند و سعی برآن داشتند که دريچه ای تازه ای بروی آنها به جهان نو بگشايند وآن ها را با تمدن جهانی آشنا سازند و برای علاج درد ها جامعه راه علاج بيابند.
روزنامه " آذربايجان جزو لاينفک ايران " اولين تجربه روزنامه نگاری ايرانيان مقيم قفقاز بزبان ترکی و فارسی بود، در حاليکه زبان روزنامه تند است اما عفت کلام، عزت قلم را نگهداشته و از بکار برد کلمات مستهجن اجتناب کرده است.
از تعطيل روزنامه " آذربايجان جزو لاينفک ايران " نزديک به نه دهه می گذرد اما شگفتا که هنوز بسيازی از برداشت های سياسی و مسايلی که به روی صفحات روزنامه مطرح شده بود، مطرح است.

مجموعه کامل روزنامه " آذربايجان جزو لاينفک ايران " دربايکانی پژوهشکده بين المللی تاريخ اجتماعی موجود است.

ن. کاويانی

پای نويس ها :

1. رو زنامه " آذربايجان جزو لاينفک ايران " شماره اول، 28 ژانويه 1918

2. فريدون آدميت، فکر دموکراسی در مشروطيت ايران، تهران، نشريه پيام، 1354 ص. 136 و 137

3. تورج اتابکی، آذربايجان و ناسيونالسيم ايرانی، مجله گفتگو، شماره 33 ، ص. 20

4. انسکلوپيديای بزرگ شوروی، جلد 1، مسکو، 1970، روسی، ص. 735

5. عنايت رضا، از اران تا " آذربايجان "، مجله گفتگو، شماره 33 ، ص. 10

6. رحيم رئيس نيا، آخرين سنگر آزادی، تهران، 1378، ص. 18

7. تورج اتابکی، آذربايجان و ناسيونالسيم ايرانی، مجله گفتگو، شماره 33 ، ص. 26




Top

 
 
 
 
 
 
 
Azerbaijan Joz'-e La- Yanfak-e Iran or Azerbaijan, an Inseparable Part of Iran is the 'first publication of Iranians residing in the Caucasus'.1 This newspaper was published mostly in the Azerbaijani language but with some articles in Persian, in Baku (the capital of Azerbaijan) on January 28th, 1918 by the Democratic Party of Iran (Baku Branch). The Democratic Party of Iran was founded in 1914 and started its political activities in Baku after the collapse of tsarist regime in Russia.
'The Democratic Party of Iran with the ideology of Social Democracy was one of the most radical political groups in Iran... Its organization was based on the principles of Social Democracy.' 2
Inside the Persian letter 'N' of the word Azerbaijan, the title of the newspaper, the phrase 'inseparable part' also re-emphasizes the unity, solidarity and integration between the Iranians of the Caucasus and the land of Iran. At the same time it was obviously considered a strong reaction to the wave of Pan Turkism, which advocated the idea of separation of Azerbaijan from Iran, posing a great threat to Iran's territorial integrity.
According to research by Turaj Atabaki, the propaganda and the instigation of Pan Turkism started in 1908 when the Young Turks seized power and exacerbated the idea of Pan Turkism, attempting to replace the notion of Islamism with it. The involvement of the Ottoman government in the First World War was not only to support the Germans against Britain but also to instigate the Muslims of India, Iran, Afghanistan, the Caucasus, and all the Central Asian countries to fight against England and Russia by employing all means of Islamic ideology, Fetva and propaganda. However, the main aim of the Ottoman government in this war was to get access to the oil region of Baku and some northern places in Iran and from there on move into Central Asia and Afghanistan.3
The Masavat Party was established in 1911 in Baku4 and it was supported and protected by the Ottomans. As a result Caucasian nationalism revived and flourished in the Caucasus. The word 'nation' replaced the word umat and the term 'Pan Turkism' replaced 'Pan Islamism' in their publications. In 1917 the Masawat Party merged with the Turkish Federalist Party with the aim of uniting the Turkish speaking nations under the umbrella of the Turkish government. Consequently, a new government was formed in Baku on the 28th of May 1918, led and supervised by the Turkish army, and continued until April 28th, 1920.5
It is worth mentioning that at least fifty thousand Iranian migrants, mostly Persian speakers from Azerbaijan and Turkish speakers from Northern Iran lived in Baku and its suburbs since the second decade of the 20th century. These migrants were quite active among different political parties such as Democrats, Pan Islamists and Pan Turkists.
In that situation, the instigation of Pan Turkism and the issue of the independence of Iranian Azerbaijan, created enormous tensions and concerns among the Iranian migrants in the Caucasus 6. To avoid further propagation of Pan Turkism, the Democratic Party of Iran, Baku Branch, took the first step of reaction. They believed that it was a conspiracy of the Turkish nationalists to threaten the territorial integrity of Iran.
So, the publication of the newspaper of Azerbaijan, an Inseparable Part of Iran started in Baku to attempt to confront this attitude. A letter from the provincial committee of Azerbaijan (branch of the Democratic Party of Iran) published in the second issue of this newspaper on 19 January 1918, declared clearly '...Azerbaijan is, and will be, an inseparable part of Iran. Azerbaijanis aim to build a free, united, and strong Iran and the Iranian flag (lion, sun) will be waving forever in Azerbaijan.'
It was emphasized that, '...Azerbaijan is the spirit of Iran. As it is obvious that a body cannot exist without soul so the soul is useless in absence of the body. The people of Azerbaijan are the most hospitable nation; any attempts to separate it from Iran will only generate vigorous resistance and hostility.'
The policy and objectives of the newspaper's publications were elaborated in an article written by the editorial board in the first issue of the newspaper under the title 'our faith'. The article read: '
Based on democratic principles and justice, we are going to struggle to maintain the rights of workers and labourers. The main objectives of this publication are to educate the workers, raise their awareness of their rights and to improve and modernize their life. It also aims to introduce democracy and its principles to the public as well. In addition, the newspaper endeavors to provide its readers with up to date information and analysis on international relations either briefly or in details as required, educating and promoting the public awareness and knowledge. It is a great success that this newspaper is coming out in very difficult and critical circumstances to defend the rights of workers, the most deprived class of our society in Iran. We believe that one of the challenging tasks and responsibilities in this regard is to speak for and defend the rights of the people.
The continuity of this publication depends totally on people's effort and their contribution. Therefore, your assistance and your support are absolutely important.
This newspaper complies with requirements, law and standard professional journalistic Principle.
'
The format of the newspaper was (37 X 47) and published in four pages in Nawrooz printing house in Baku city. Its layout is described as follows:
The name of the newspaper (Azerbaijan) is located in the middle of the front page in Naskh Calligraphy. The phrase "Inseparable Part of Iran" has been designed inside the letter "Nastaliq" of the word Azerbaijan. Underneath the letter (N) the name of the newspaper in Russian and Latin scripts was written in bold. The date and the number of the issue are placed in Persian as well as Russian. At the top left margin the address and the price of the newspaper is printed in Turkish and in Russian.
News has been classified under columns such as Baku News, Internal situation, Iran situation and Caucasus and Russia situation. Another column is specified as reports from 'special reporter'.
The letters from readers were printed under the column of 'letters for the editor'. Translations of articles from Tajadud, the publication of the Democratic Party of Iran (provincial committee of Azerbaijan branch), could be seen on others pages of the newspaper which indicates a close link with that organization.
On the front page of every issue, Rubayee poems from Bahar or Hassan Zia were printed in Persian. The top right margin of the front page bears the following sentences in Turkish 'Articles and writings consistent to the publication's policy in Turkish and in Persian are accepted, the editorial board has the right to edit articles, unpublished articles will not be returned, the authors articles and writings without names and address will ignored.'
The following sentences have appeared underneath the title Azerbaijan an Inseparable part of Iran in bold 'This newspaper, which is published by the Iranians for the first time, will adhere to Islamic and Democratic principles. The aim of this publication is to promote unity and solidarity in the Islamic world in general and specifically for the Iranian nation; to support its solidarity and to defend its political rights. The question of achieving the aims of this publication should be judged by public opinion. The famous writers of Baku and Iran will contribute to these newspapers.'
Generally all issues of this newspaper had an editorial column. The editorial column of the issues 2, 3, 5, 9, 11 bore the following titles respectively: 'Azerbaijan', 'Miserable Situation', 'Our Black Days', 'Good News or Disaster', 'Till When?', and 'Britain and Iran'. The editor of the newspaper wrote in issues 6, 8, 10 articles with the following titles: 'Pressing Misfortune Or a Stain in History', 'Black Nawrooz' and 'Our Current Situation and Parades in Iran'. In issues 4, 12, 13 the editorial was written by Hassan Mohsenzada. In issue 7, the manifest of the Democratic Party of Iran Baku branch was published under the title of 'The country in Danger'.
The articles written by the famous and distinguished cadres and writers of the Iranian Democrats in Baku were mainly comments on important political developments. The contemplation of issues is very important for the recognition of the time and political achievement of the Iranian Democrats.
Hassan Mohsenzadeh, A. Abdullahzadeh, A. Jalilzadeh, Salmasi, Mir Jafar (Khalikhali) Sayed Javadzadeh, Gulam Hassan Tagizadeh, Hsan Zeia, R. Abaszadeh Murghteh, Taqi Aqazadeh, Rahimzadehd Assi, Abdul Rahim Yosoufzadeh Qarhbughi, Mirza Ali Akhondzadeh, Sayd Sh. Gulam Hussienzadeh, Gh. Tabrizi, Hassan Sadiqi, Yousuf Hajizadeh and some more pen name authors contributed to the Azerbaijan an Inseparable Part of Iran newspaper. The editor of the newspaper, F. Aliqulizadeh is one of the Iranians from Eshqabad. It is obvious that the newspaper reflected the views and thoughts of the radicalists of the Democrat Party of Iran (Baku branch).
Generally the publication of poems in this newspaper is very rare. No attention has been paid to include cartoons, satire and political debates. There were no writings on women's status and the role of women in society. Nothing is said about youth and there weren't any stories or pictures in the newspaper unfortunately.
The Persian writings are a combination of the old and contemporary Persian language, which contains Arabic, Turkish and Russian words and expressions. The presence of the Turkish words resonates the direct effect of the Turkish-speaking people on the Farsi speaking ones in Baku. The existence of the Arabic vocabulary is the legacy of the Madreseh teaching in Iran and in Baku. The entrance of the Russian words is an indication of the Russian Empire's influence that lead the Russian language to be not only the language of officialdom but also commercial correspondence in the Caucasus at that time. The influence of the Arabic words is very obvious in that even the English and Russian words are written in Arabic style in many occasions.
Although this newspaper has had a every hard start, the message of progressive, freedom-loving and pro-Iran voices found its way gradually into the hearts and minds of enlightened and intellectual Iranian migrants in Caucasus. The Nawrooz printing house was established to strengthen this movement, but unfortunately, due to events occurring on March 16th, 1918 it could not continue publication after volume 13, and the Democratic Party of Iran Baku branch was dissolved and broke up. In fact, these 13 volumes of "Azerbaijan, an inseparable part of Iran" are important social and political documents. They emphasize that '... Azerbaijan has a common history with Iran and that it is a part of Iranian territory.'
In a diverse and multilingual society like Iran, where the Persian speakers are the most dominant group, a minority of 'Azerbaijanis' living outside the country preferred to support the idea of pro-Iranism (territorial integrity of Iran) to tribal and lingual nationalism. 7 This newspaper has helped the Iranian people of the Caucasus to know each other and to be aware of their national, political and cultural issues to some extent.
The writers of the newspaper through the mostly political articles aimed to encourage the migrants to raise their awareness, to know other nations in the world, and to become acquainted to the world's civilization in order to help solve the problems of their own society.
The publication of this newspaper in the Turkish and Persian languages was the first journalistic experience of the Iranians residing in Caucasus. Although the writings are frank and more or less harsh, the purity and consistency of the language have been observed thoroughly. Rude and disrespectful words and terminology were avoided. It has been almost nine decades since the Azerbaijan an Inseparable Part of Iran newspapers were published. Surprisingly, the items and issues that were propounded on those newspaper pages, still are propounded and astonish even today.
The complete collection of this newspaper is available in the International Institute of Social History.



Notes:
1. The newspaper Azerbaijan Joz'-e La- Yanfak-e Iran, Issue: 1 January 28, 1918
2. Thinking of Democracy in Institutions in Moshruteiat of Iran, Tehran, page.136 and 137, by Fraidon Adamiat
3. Azerbaijan and Iranian Nationalism, Faslname-ye Goftegu, Issue: 33 pages 20, by: Turaj Atabaki
4. The Great Encyclopedia of Soviet Union, Volume 1, Moscow 1970, Russian page 735
5. From Iran to Azerbaijan, Faslname-ye Goftegu Issue 33, Page 10, by: 'naiat Reza
6. The last Independence Entrench, Tehran, 1378, page. 18



Text: N. Kawyani

Top

_____________________________________________

-----------------------------------------------------------------------------------------

____________________________________________

کوتاه  زماني‌  پس  از  انحلال  اتحاد  شوروي  و  در  بحبوحهٔ  جنگ  هاي  قره باغ و  تشنجات  داخلي‌  در جمهوري آذربايجان ، سياست  جمهوري  اسلامي‌  روي  تبليغ   اين نکته متمرکز  بود  که  آذربايجاني  هاي  شمال  ارس  بخش‌  جدائي  ناپذيري  از  ايرانيان  به  حساب  ميايند . حتي  در  اين  مورد  آنقدر  آتشي‌  بودند  که  رئيس  جمهور  آذربايجان  را  به  نام  حيدر  عليف  قبول  نداشتند  و  وي  را حيدر  عليزاده  ميخواندند . حالا  با  اينکه  زمان  زيادي  از  آن  روزها  نگذشته  شرايط  خيلي‌  عوض  شده  و از هر  گونه  اشاره  به  پيوستگي‌  شمال  و  جنوب  ارس  خودداري ميشود.

در  شرايط  تاريخي‌  حاضر  از  يک  طرف  در  جنوب  ارس  از  هر  جهت  يک  تحرک  همه جانبه  بصورت  جنبش  مدني‌  و  فرهنگي‌  ملي‌  به  وجود  آمده   و  با  وسعت  تمام  ريشه  داده و  جوانه  زده  است  و  از  طرف  ديگر  در  شمال  ارس ، آذربايجاني ها که در دوره اتحاد شوروي قادر به حفظ و توسعه فرهنگ ملي خود بودند، به  تدريج  با  غلبه  بر  مشکلات  ناشي‌  از  جنگ  و  پريشاني‌  ناگزير  بعد  از  استقلال،  وارد  مرحله جهش  بزرگ  اقتصادي ، سياسي‌  و  مدني‌  ميگردند.

عصرفوران  ارتباطات با وجود ماهواره  ها  و  اينترنت،  مرز  هاي  اطلاعاتي‌  را  ديگر  از  بين  برده  است . ديگر  دوره  اتحاد  شوروي  نيست  که  خياال  دولت  ايران  از  آن  طرف  راحت باشد.  دوره اي که به  دليل رقابت  دو  ابر  قدرت ، مردم  آذربايجان  در  ايران ، بي‌  خبر  از  آنچه  در  آن  طرف  مرز   مي‌گذشت ، زير  تازيانه  سرکوب  مدني‌  نه  تنها  جان  پناهي‌  نداشتند  بلکه  اغلب  به  عنوان  تقدير  غير  قابل  تغيير  با  آن  سر  ميکردند .اکنون ديگر  غرب  نگران  جنبش  هاي  هويت  طلب  ملي‌ که زماني آن هارا وسيله رخنه کمونيسم در  ايران  مي ديد نيست  و  شمال  نيز  يک  مرز  بسته  اطلاعاتي‌  و  نظامي‌ براي مردم آذربايجان جنوبي به  حساب  نميايد .

تحت اين شرائط هجوم  تبليغاتي‌  محافل  پان  ايرانيستي‌  در  ماه  هاي  اخير  در  داخل  و  خارج  کشور  را  از  اين  زاويه  نيز ميشود  نگريست . صرف   نظر  از  اينکه  تئوري  رخنه  زيرکانه  پان  ايرانيستها  را  در  ارگانهاي  دولتي‌  به  پذيريم  و  يا  اينکه  اين  را  به  مثابه  به  خدمت  گرفتن  اين  پس مانده  هاي  رژيم  پهلوي  از  جانب  جمهوري  اسلامي‌  به  حساب  آوريم ، نتيجه  امر در هر حال  نشان  از  هماهنگي  سياست  جاري جمهوري  اسلامي‌  با سياست هاي رژيم پهلوي در  بر  خورد  با  مساله  پيوند  دو  آذربايجان  شمالي‌  و  جنوبي‌ است.

اينکه  آويزان شدن به شعارهاي باستان گرائي آريائي و جعل تاريخ در جهت تقديس سلسله هاي شاهان خونخوار گذشته ناشي از نياز به بسيج ملي از سر ناچاري و  در  شرايطي است که غرب ‌  فشار  هاي  خود  را  به  جمهوري  اسلامي‌  جدي  تر  ميکند،  البته  يک  طرف  قضيه هم ميتواند باشد.  اما بنظر ميرسد حداقل در مورد ادعاهاي مرتبط با سوابق تاريخي ترک هاي ايران  فاصله  گرفتن  وضعيت اقتصادي ، مدني‌  و  سياسي‌  جمهوري  آذربايجان  در  شمال  ارس  با  مردم  اسير  و  در  بند  جنوب دليل اصلي است و پيوند  سياسيون   و  محافلي‌  در  جمهوري  اسلامي‌  با  تفاله  هاي  نژاد  پرستي‌  را  از  اين نظر روشن تر  ميشود  درک کرد .

در  شرايط  حاضر، طبيعي است که  مردم  آذربايجان  جنوبي‌   شرايط  مدني‌  و  اقتصادي  خود  را  با  شمال  مقايسه  ميکنند و در  اين  ارتباط  اگر پان  ايرانيستها  هرگونه پيوندي بين آن ها را از اساس انکار نکنند آيا اساسا  جوابي‌  به  سوالهاي  مردم  جنوب ارس  ميتوانند  داشته  باشند ؟

 اگر  مقايسه بکنيم که  ما  مردم  ترک  دو  سوي  ارس  که  در  مقطع انقلاب  مشروطيت  در  مجموع  از  نظر  رشد  اقتصادي  و  فرهنگي‌  -عليرغم سپري  شدن  سالها  از  پيوستن  آذربايجان  شمالي‌  به  روسيه - در  سطح  نزديک به هم بوديم  و حالا  هر  کدام در  چه  شرايطي‌  متفاوتي هستيم چه جوابي  ميتوانند داشته باشند.

ما  جنوب  ارسي‌  ها  که  جمعيتمان  پنج برابر  بيشتر  از  شمالي‌  ها  بود  و  به  قول   پان  ايرانيستها  حافظ  تماميت  ارزي  ايران  هم  بوديم ،حالا از  نظر  فرهنگي‌  و  اقتصادي  و  توسعه‌  انساني‌  کجائيم  و  برادران  و  خواهران  ما  در  شمال که بقول انها –البته در سابق- از مام ميهن جدا افتاده بودند و زير تازيانه کمونيسم قرار داشتند کجا؟ . چگونه  توجيه  ميتوانند بکنند  که :

- در  حاليکه  بنا  به  آمار  رسمي‌ مقامات دولتي‌   در ايران سطح  اموزش  در  استانهاي  آذربايجان  ايران  به  رده  هاي  آخر  در ايران سقوط کرده است  ، مردم  شمال  ارس  مساله  اي  به  نام  بيسوادي  ندارند.  بديهي است اگر  پيوند تاريخي   بين  جنوب  و  شمال  ارس  پذيرفته شود، نژاد  پرستان  پان  ايرانيست ديگر نميتوانند  سطح  پائين  سواد  در  جنوب  ارس  را  به  پاي  ضعف استعداد  مردم ترک به  نويسند  .

- در  شرايطي‌  که  بنا  به  آمار  دولتي‌،  زنان  اردبيل- و مسلما خيلي مناطق ديگر آذربايجان- از  سطح  توسعه  انساني‌ به  مراتب  پائين تر  قرار  دارند  و در شرايطي که زنان  آذربايجان  در  جنوب  ارس  مورد  شکار  منکراتي‌  ها  هستند  که  مبادا  تار  مويي‌  از  آنها  بيرون باشد، در  شمال  آذربايجان  بازيهاي  جهاني‌  ژيمناستيک  دختران  در  باکو  گشايش  مي‌  يابد  که  در  آن  دختران  آذربايجاني  با  درخشش خوبي جايگاه  هائي  در خور  را  در  بين  150 شرکت  کننده از  کشورهاي  صاحب نام جهان  کسب مي کنند. در حاليکه   دختران  آذربايجان  شمالي‌  دارند  هاکي‌  بازي  ميکنند  و  مقام  جهاني‌  را  هم  دارند  زنان  و  دختران  ما  حتي  با حجاب نيزامکان  بازي  هاي  ساده  را  ندارند .

- در  حاليکه  مردم  آذربايجان در  جنوب  ارس  هر  روز  شاهد  حلق  اويز  شدن  قربانيان  ناهنجاريهاي  اجتماعي‌  و  اقتصادي  هستند ، مردم  شمال  ارس  در  جامعه ايي‌  زندگي‌  ميکنند  که  ميزان  جرم در آن سير نزولي‌  داشته  و  نظير  هر  کشور  مترقي‌،  مجازات  اعدام  اساسا در قوانين  آن  حذف  شده  است .

- مقايسه وضعيت اقتصادي مردم شمال  که  با وجود پيامدهاي  ناشي‌  از  گسسته شدن  شيرازهٔ  ساختارهاي  اقتصادي  و  سياسي‌  خود  پس  از دورهٔ  اتحاد  شوروي ، همچنان  با  روحيه  اي  بالا  در  پي‌  سازندگي‌  سياسي‌  و  اقتصادي  خود هستند با  مردم  جنوب  -با خيل  بيکاران  و  آن اقتصاد  انگلي-‌ ديگر  حکايت غم انگيزي است .

- مردمي‌  با  يک  فرهنگ  و  سابقه  تاريخي‌ مشترک،  بخشي در  يک  کشور  آزاد  و  مستقل ، سرفراز  و  متکي‌  به  هويت  خود  از توانائي هاي اقتصادي و فرهنگ ، موسيقي و  زبان  مادري  و  ملي‌  خود  بهره  مي  برند  و  در  دنيا  به  عنوان  مردمي‌  صلح  جو  و  انسان  دوست  شناخته مي شوند ، ودر مقابل،  همتايان  آنها  نه  تنها درشرائط اجتماعي و اقتصادي اسفناکي –همپاي بقيه مردم محروم ايران- قرار دارند،بلکه حتي  ازداشتن حد اقل   حقوق  انساني  که  حق  استفاده  از  زبان  مادري  و  هويت  خود  است نيز محروم هستند و  در  همه  جا ، تحت  رذيلانه  ترين  توهين  ها  قرار  مي  گيرند  و  به  جانوران نيز تشبيه مي شوند .

(البته  از  حق  نبايد  گذشت  که  در  مواردي  مردم  جنوب  و  شمال  ارس  هر  دو  صاحب  رکورد  جهاني‌  هستند . مردم  شمال  در  رشد  اقتصادي   مقام  اول  را  در  جهان  دارند  و  مردم  جنوب  که  همراه  بقيه  مردمي‌  که  در  اين  سرزمين  اهورائي‌  و  آريائي  زندگي‌  ميکنند  در  مصرف  مواد  مخدر  رکورد  دار  جهان  هستند .).

بايستي‌  انتظار  داشت  که  نژاد  پرستان  پان  ايرانيست با  گذ شت  زمان  و  با  پيشرفت  شرايط  سياسي‌  و  اقتصادي  مردم  در  آذربايجان  شمالي‌  و  همچنين  با  جدي  شدن  ادغام  ترکيه  در  سياست  و  اقتصاد  اروپائي    بيشتر  به  در  و  ديوار  بزنند  و  جعليات  پهلوي  را داير بر آريائي بودن ترکان مقيم ايران  نشخوار   کنند. در اينجا با  اشاره به کلام اولين  رييس  جمهور  اسلامي‌  که اخيرا  در  ارتباط  با  طرح  همکاري  جمهوريخواهان  با  سلطنت  طلبان  گفته  بود  که  " آدم  که  استفراغ  خود  را  نميخورد    ميگوئيم که فاشيستها  و  نژاد  پرستان  نه  تنها  سمومي‌  را  که  مردم  آذربايجان  در انقلاب بهمن 57 بالا  اورده  اند  ميخورند  بلکه  تفاله  هاي آنرا  ليس  هم  ميزنند .

 

 

 
نوشته شده توسط Araz Qaradagli در پنجشنبه بيست و يکم مهر 1384 و ساعت 17:43

یاشار حکاک پور مراغی بعد از 50 روز بازداشت، آزاد شد
ادوارنیوز: یاشار حکاک پور مراغی دانشجوی سابق دانشگاه زنجان و فعال ترک که در جریان اعتراضات خرداد ماه گذشته در آذربایجان بازداشت شده بود پس از گذشت 50 روز ظهر امروز آزاد شد.
این در حالی است که هنوز داوود عظیم زاده، مجید پژوهی فام و حامد یگانه پور سه فعال دیگر مراغه ای که همزمان با یاشار حکاک پور دستگیر شده بودند در بازداشت به سر می برند.

"اروج اميري"، خبرنگار در مرند از زندن آزاد

 و به يك مركز درماني منتقل شد

 

تبريز نيوز:سرويس حقوق بشر:"اروج اميري"، خبرنگار مستقل در مرند ، پس از تحمل 50 روز زندان در مركز بازپروري معتادين مرند و اداره اطلاعات تبريز ، آزاد و به يك مركز درماني منتقل شد.
"عباس جمالي"، دبير كميسيون حقوق بشر كانون وكلاي آذربايجان شرقي و اردبيل كه وكالت اين خبرنگار را بر عهده دارد به سرويس حقوق بشر تبريز نيوز گفت:پس از 50 روز بازداشت ، "شكوه تازه"، بازپرس شعبه 6 دادسراي عمومي و انقلاب تبريز با صدور قرار وثيقه 5 ميليون توماني ، دستور آزادي موكلم  "اروج اميري"، را صادر كرد.
"جمالي"، كه وكالت اغلب خبرنگاران و روزنامه نگاران دربند در دو استان آذربايجان شرقي و كردستان را بر عهده دارد در خصوص علت بازداشت "اميري"، گفت: موكلم در راستاي انجام كار حرفه اي و افشاگري در خصوص شركت لامپ تصوير مرند كه منتهي به شكايت " كريم شافعي " ، نماينده مردم مرند در مجلس  و دادستان جلفا انجاميده  و نيز در پيوند با ناآرامي هاي مناطق آذري نشين - شهرستان مرند- دستگير و روانه زندان ( مركز بازپروري معتادين ) اين شهر شده بود.
اين وكيل دادگستري كه جهت پيگيري پرونده موكلش بيش از 20 بار به شعبه رسيدگي كننده در دادگستري تبريز و مرند مراجعه كرده است   افزود:بازپرس شعبه اول دادسراي عمومي و انقلاب مرند در پي دو شكايت وارده و همچنين اتهام معاونت در اقدام عليه امنيت ملي ابتدا راي به عدم صلاحيت دادگستري مرند به رسيدگي صادر و پرونده به شعبه 6 بازپرسي تبريز ارجاع شده است.
گفتني است،بسياري از شهروندان مرندي در تماس هاي مكرر خود با خبرنگاران در دفاع از افشاگري هاي"اروج اميري"،  ،‌بويژه در خصوص شركت لامپ تصوير مرند  از اقدام "كريم شافعي" نماينده اين شهر در شكايت از  اين خبرنگار به شدت ابراز انزجار كرده و خبرنگاران با سابقه در شمال غرب ايران مدعي اند "شافعي"، تنها نماينده مردم در مجلس ايران است كه با اقدام وي يك خبرنگار 50 روز را در زندان گذرانده است.
علاوه بر شكايت اين نماينده "اميري"در حالي در خصوص ناآرامي هاي مناطق آذري نشين دستگير مي شود كه خط و مرز مشخصي با تجزيه طلبان داشته و در نوشته هاي خود آن ها را به باد انتقاد گرفته است.
اين خبرنگار در بند كه پس از آزادي به يك مركز درماني منتقل شده ،‌ در پي بازداشت در مركز بازپروري معتادين - واقع در ميان صحراي برهوت در 35 كيلومتري شهر مرند- دچار عفونت و خونريزي لثه و بيماري حاد دستگاه گوارشي شده كه به دليل عدم انتقال به بيمارستان ، بيماري تشديد بطوريكه كه پس از آزادي به يك مركز درماني منتقل شده است.
"اروج اميري"، در ساعت 11 پنج شنبه چهارم خرداد 85 ،پس از ورود 8 نيروي امنيتي به منزل و در پي درخواست رويت حكم قضايي ورود به منزل به همراه همسرش مورد ضرب و شتم و بازداشت قرار گرفته و ‌كامپيوتر و دست نوشته ها و برخي مدراك وي ضبط شده است
+ Yazıldı  15 Jul 2006Saat 19:27  Yazar Türkaz  | 
 

Mərənddə İran prezidentini bozqurd işarəsi ilə qarşılayıblar
Əhmədinejad da soydaşlarımıza barmaqları ilə eyni hərəkəti edib

İran İslam Respublikası prezidentinin Təbrizə səfəri güneyli soydaşlarımızın yeni həbsləri ilə müşayiət olunub. GAMOH-un Bakı bürosu mətbuat xidmətinin rəhbəri Ağrı Qaradağlının “Şərq”ə verdiyi məlumata görə, prezident Mahmud Əhmədinejadla görüşə gələn vətənpərvər, Azərbaycan türklərinin haqlarının tanınması tələb olunan şüarlar səsləndirən, plakatlar qaldıran soydaşlarımız ETTELAAT tərəfindən təqib edilərək həbsə alınıb.


Lakin Əhmədinejadın Güney Azərbaycana səfəri onun özü üçün daha xoşagəlməz olub. “Bilirsiniz ki, Mərənd şəhərində Əhmədinejadı soydaşlarımız boz qurd işarəsi ilə qarşılayıblar. Bu işarənin nə demək olduğunu bilməyən İran prezidenti özü də barmaqları ilə həmin işarəni göstərib, görünür, hesab edib ki, bununla bir növ soydaşlarımızın salamını cavablandırmış olur. Prezidentin barmaqları ilə boz qurd işarəsini göstərdiyini əks etdirən fotolar internet saytlarında yayılıb. Lakin sonradan məxfi xidmət orqanları ona nə etdiyini başa salıblar. İndi yəqin onun ürəyindən qanlar axır” deyən A.Qaradağlı prezidentin səfəri zamanı soydaşlarımızdan 70-100 nəfərinin həbs edildiyini bildirdi. A.Qaradağlı bildirdi ki, prezident üçün bu səfər başıbəlalı olsa da, həbslərlə müşayiət edilməsinə baxmarayaq haqlarını tələb etmək və problemlərini çatdırmaq baxımından hərəkatçılar üçün xeyirli oldu. A.Qaradağlı bir müddət əvvəl Təbrizdəki mitinq və nümayişlər zamanı həbs edilən soydaşlarımızla bağlı hələ də dəqiq informasiyalar əldə etməyin çətin olduğunu söylədi. Mətbuat mərkəzinin rəhbəri qeyd etdi ki, həbs olunanların 80 faizi haqqında doğru-dürüst məlumatlara malik deyillər. “Təbriz hadisələri zamanı 12 min soydaşımız yaxalanmışdı. Onlardan çox cüzi hissəsi azadlığa buraxılıb. Həm də bir nəfər azadlığa buraxılırsa, yerinə digəri həbs edilir. Dünən Sirus Hüseynejad azad edilib. 20 gün əvvəl itkin düşmüş qardaşımdan isə xəbər gəlib ki, həbsdədir. Evə telefon açıb, deyib ki, yaxşıdır, amma harda saxlandığını bilmir. Bütün bunları nəzərə alıb təxminən 10 min nəfərin hələ də həbsdə saxlandığı fikrindəyik. Hərəkat fəallarından Abbas Lisaninin məhkəməsi olacağı deyilirdi, amma yenə təxirə salındı. Ümumiyyətlə fars rejimi bilərəkdən belə məlumatlar yayır ki, guya hansısa hərəkat fəalının məhkəməsi olacaq, amma məhkəməni keçirmirlər. Sadəcə, onlar bizim reaksiyamızı izləyirlər. Soydaşlarımıza ağır, heç insani çərçivəyə sığmayan işgəncələr verildiyini həbsdən çıxanlar danışır. Bununla bağlı artıq bir sıra beynəlxalq təşkilatlara müraciət edilib”.

 

بسمه تعالي

 

بيانيه جمعيت اسلامي دانشجويان دانشگاه زنجان

 

درخصوص محروميت ياشار حكاك پور از شركت در كنكور

 

ملت شريف آذربايجان

اين بار شوونيست با چهرهاي ديگر جلوه مي نمايد، حتي شأن و منزلت علم و دانش را نيز زير چكمه هاي خود قرار داده ، از نابود كردن شرف و وجدان وانسانيت لذت مي برد ،گويا به هر دري مي زند تا در برابر حركت شما ملت غيور اخلال ايجاد كند ولي ذهن كوچك و نا توانش نمي داند ملت قهرمان ،و پيشايش آن دانشجويان شجاع وآگاه چون كوهي استوار ايستاده اند و براي رسيدن به تمامي حقوق خويش ونابودي شوونيسم هم قسم شده اند و هيچ سدي نمي تواند در برابر آنها مقاومت كند.

دانشجويان آگاه

وانسانهاي آزادانديش و منصف

ياشار حكاك پور مراغي فارغ التحصيل رشته كارداني معماري از دانشگاه زنجان و عضو جمعيت اسلامي اين دانشگاه از تاريخ 5 خرداد علي رغم تبرئه از اتهامات وارده بدون تفهيم اتهام در زندان مراغه در بازداشت به سر مي برد. وي كه بايستي صبح جمعه 23 تير سر جلسه آزمون كارشناسي ناپيوسته در دانشگاه زنجان حاضر باشد ،با وجود درخواستهاي مكرر كتبي ياشار و مراجعات پي در پي پدر وي ،طبق رأي قاضي نمي تواند در اين آزمون ، حتي به صورت تحت الحفظ ، حضور يابدو همچنان بايد در كنار دزدان و قاتلان و قاچاقچيان به جرم آزاد انديشي و حق طلبي در زندان به سر برد.

جمعيت اسلامي دانشجويان دانشگاه زنجان اين اقدام وقيحانه قاضي را يك عمل ضد  فرهنگي و ضدعلمي دانسته و ضمن محكوميت شديد ، آنرا سر آغاز رفتارهاي جديد قوه قضاييه در حرمت شكني علم و دانش و اهانت به شخصيت دانشجو وساحت   مقدس  دانشگاه مي داند. بار ديگر متذكر مي شويم كه اين گونه اقدامات مذبوحانه هيچ نتيجه اي جز راسخ تر كردن عزم ملت غيور و دانشجويان بيدار  در راهي كه در پيش گرفته اند ،ندارد و همچنان خواستار پاسخ گويي عوامل مربوطه درخصوص اتخاذ چنين تصميماتي مي باشيم.                            

 

ياشاسين آذربايجانين قهرمان ايگيدلري

 

اسامی سایر بازداشت شدگان جنبش مدنی آذربایجان :

 
21- بهمن صادقی (مراغه)
22- بابک هرگلی (تبریز)
23- سیامک بخت آور (تبریز)
24- احمد رضایی (تبریز)
25- آرش جهان بخشی (تبریز)
26- مسعود صابر (تبریز)
27- علی بدلی (تبریز)
28- علی آقازاده (تبریز)
29- سید مهدی سیدزاده (تبریز)
30- علی رباعی (تبریز)
31- ابراهیم وثوقی (اهر)
32- محمد جعفرپور (اهر)
33- داریوش حاتمی (اهر)
34- جلال کوردعلیلو (میاندوآب – قوشاچای)
35- بهبود قلیزاده (میاندوآب – قوشاچای)
36- امیر آقابالازاده (میاندوآب – قوشاچای)
37- رضا بیگزاده (خدا آفرین)
38- فرامرز پستو (خدا آفرین)
39- شهرام احمدزاده (خدا آفرین)
40- صاحبعلی رستمی (خدا آفرین)
 
1-  سیروس حسین نژاد (تهران)
2- ابراهیم رشیدی (ارومیه)
3- فرزاد عزیزخانی (ارومیه)
4- بهروز علیزاده (اردبیل)
5- علیرضا یوسفی (اردبیل)
6- حسن بالازاده (اردبیل)
7- رحیم ترقی (اردبیل)
8- حجه الاسلام عظیمی قدیم (اردبیل)
9- احد اسدی (اردبیل)
10- نادر ولی پور (اردبیل)
11- اکبر قربانی (اردبیل)
12- جواد عباسی (سلماس)
13- ابراهیم جعفرزاده (خوی)
14- اروج امیری (مرند)
15- ایلمان نوری (نقده – سولدوز)
16- عیسی یگانه (نقده – سولدوز)
17- حامد یگانه پور (مراغه)
18- یاشار حکاکپور مراغی (مراغه)
19- داوود عظیم زاده (مراغه)
20- مجید پژوهی فام (مراغه)

+ Yazıldı  11 Jul 2006Saat 20:45  Yazar Türkaz  | 


 

يازينين آدي: ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني  یازان:  حميد داديزاده

زبان سند هويت هر ملتي است . سندي که اثبات آن تبلور ذات هر خلقي است. در واقع موجوديت هر ملتي در اين کره خاکي نشانگر حضور زباني اوست. زباني که مورد تکلم واقع مي شود از طريق اصوات، هجاها و آثار مکتوب سند زنده اي بر جاي مي- گذارد، سندي که جزيي از ميراث بشري است و بر همه انسانهاي فکور است که از موجوديت ، حق حيات و فضاي تنفسي آن زبان در ابعاد گوناگون مدافعه نمايند.  اين سند در وجود فيزيکي و آثار معنوي ميليونها انساني حک شده که به آن زبان سخن ميگويند.بنابراين رسميت هر زباني را نه حاکمان، بلکه خود ملتي که به آن زبان لب مي گشايند، تعيين مي کنند. پس به سخني، هر زبان براي ملت صاحب زبان رسمي است. زبان ضمنا آ ئينه اي است که هر ملتي خود را، در گذرگاه تاريخ، در آن مشاهده مي کند. اين سند زنده در آئينه تاريخ جهان مي درخشد هر چند که عده اي بخواهند اين سند و اين آئينه را مخدوش  و تيره  ببينند.
زبان هيچ ملتي در عرف بين الملل نيازي به اثبات ندارد، بزرگترين دليل وجودي هر زباني حضور ملتي است که به آن زبان تکلم مي کنند و با اين طريق کاروان تمدن  بشري را غنا مي بخشند، خواه اين متکلمين زباني ميليوني باشد يا کمتر. کميت در عرصه موجوديت زباني زياد مورد اختلاف نيست. زبان ها با تفاوتهاي خويش موزائيک زيبائي از ملل و نحل در جهان پديد آورده اند، جهاني که در مواردي قدرتمندان بر آن شده اند اين سند هويت و اين آئينه زلال بشري را مکدر کنند. براي مثال خواندن" کتاب کوچه" اثر زنده ياد شاملو، نوعي گردشي است در قلمرو مردمي که به  فارسي دري  صحبت مي کنند، هر چند که خود استاد فقيد ريشه ترکي داشته باشند. .و با مطالعه اشعار نسيمي و اثر ماندگار شهريار، حيدر بابايه سلام، نيز خواننده در مسير رودخانه اي سير مي کند که روح و روان مردم ترک آذربايجان را به تصوير مي کشد.زباني که نه فقط کدهاي بيجان و حرفهاي قراردادي الفبا، که روح و روان مردمي را در يک مقطع تاريخي نشان مي دهد. اين همان زباني است که من با آن بزرگ شده ام، زباني که ترنم کننده آمال و آرزوهاي يک ملت اصيل است.با اين وجود، ما مشاهده مي کنيم که در عرصه قدرت و حکومت در مواردي تلاش مي شود که فرهنگ و زبان ملتي به سخره گرفته شود و به سخن قالتونگ(Galtung 1)” معنا و مفهوم زبان ملتي توسط حاکمان معني شود و تعريف گردد  نه خود مردم". و اين اوج فاجعه است که ديگران بر ملتي خير و شر تعيين کنند که به سخن روان شناسان نوعي" آگاهي يا وجدان استعمارشده" در ملتي پديد آورند.(2) به اين صورت، براي مثال، در شهري که بيش از يک ميليون نفر جمعيت دارد و مردم قرنهاست به زبان ، در اين مورد، ترکي آذربايجاني ، صحبت مي کنند، کتابخانه اش قفسه اي از  کتابهاي ترکي آذربايجاني نداشته باشد و يا در دادگاههايش زنان و مردان و شهروندانش نتوانند به زبان خود از خود دفاع کنند. اين همان " آگاهي استعمار شده"  است. اينجا ملتي است که نفوذ(Penetration) زبان بيگانه يا حاکم سبب شده که  مليت خود را تسليم ديگران نمايد که به اين حالت" submissiveness" يا تسليم بي قيد وشرط گفته مي شود. اين حالت رواني اگر ادامه پيدا کند نوعي" تخريب رواني" براي ملتي پديد مي آورد. خوب اين زبان چيست و زبان چه جايگاهي در جامعه بشري دارد و زبان ترکي آذريايجاني از کجا سرچشمه گرفته است. اما قبل از همه، .در همين ابتدا بايد به فهرستي از فاکتها و حقايق اشاره شود تا خواننده دقيق با برخي از بد يهييات زبانشناسي آشنا شود.
- زبانها در عين تفاوتهاي ريشه اي از مشابهتهاي زيادي برخوردارند.
- زبانها از نظر ساختاري در گروههاي مشابه طبقه بندي ميشوند.
- زبانها همواره در طول زمان در داد و ستد بوده و متاثر از يکديگر بوده اند.
-  برخي از زبانها به سبب تهاجمات استعماري و فقر فرهنگي در معرض نابودي قرار دارند.
-  علي رغم اختلافات عجيب و قريب بين زبانها و کدهاي آنها، زبانها به تعبيري از  ساختار واحدي  برخوردارند.
- زبان هيچ ملتي برتر و يا پستتر نيست، و اين قدرتهاي فائقه اقتصادي و يا امپراطوريهاي مالي است که سبب فراموشي ويا به حاشيه افتادن زبانها ميشود.و اين کار با کوچهاي اجباري يا اسکانهاي ناشي از شرايط  ناخواسته حاصل مي گردد.
- زبانها در خانواده هاي زباني طبقه بندي مي شوند و اعضا هر خانواده زباني شاخه اي از درخت زبانشناسي بشري است.
قبل از همه، در ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني بايد توجه نمود که تمام زبانهاي دنيا در مسير زندگي بشري و تاريخ او، از پيچ و خمهاي فراواني گذشته و از دوران قبل از کتابت و الفبا عبور کرده ، تا امروز رسيده اند. با توضيح بيشتر، زبانهايي که قدرت انطباق با شرايط  زمان داشته و از تهاجمات ضد زباني گريخته اند، تا امروز  حضور خود را به اثبات رسانده اند.  در اين رهگذر انسانهاي باستان بنا به شرايط ز يستي خود، هر کدام  به شکل ويژه اي  از زبان و کتابت و نوشته ، منطبق با وضع زيستي خود، استفاده کرده است.  براي مثال، ملتهايي که در زندگي کوچ نشيني بوده اند، فن کتابت و زبان آنها به سبب کوچهاي مداوم و درگيريهاي  خشن براي دسترسي به مراتع، دستخوش تغيير بوده و قضاوت علمي در مورد ريشه زباني آنها مشکل به نظر مي رسد.   براي مثال، زبان انگليسي امروزي که حدود يک ميليارد مردم جهان به آن آشنائي دارند، حدود شش سده پيش  به نوعي کتابت ميشد که آثار آن زمان براي خواننده معمولي امروزي نامفهوم است. بنابر اين بهتر است به ريشه کل زبان بشري اشاره شود و نظر دانشمندان معاصر و پژوهشگران جديد آورده شود تا اينکه در ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني مردم ايران نيز تامل علمي به عمل آيد.
در زمينه ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجان نظرات متفاوتي ابراز شده است و گاهي ضد و نقيض. واين برخوردها سبب شده که ذهن عامه نسبت به آن در ابهام قرار گيرد.
"مريت روهلن" Merrit Ruhlan مي نويسد هر چند که دانشمندان هر کدام در محل کار خويش به صورت جداگانه اي کار مي کنند، اما در واقع هر کدام بخشي از موضوعات علمي را مورد بررسي قبرار ميدهند که در کل همه به هم مرتبط مي گردند. او ادامه ميدهد که با کمال تعجب با مطالعه آثار زبانشناسان و مشاهده نزديکي در واژگان و ساختارهاي زباني به اين نتيجه رسيده که از حدود 5 هزار زباني که امروز در جهان تکلم ميشودو و با بررسي نزديکيهايي که در اين زبانها به چشم ميخورد، اين نتيجه حاصل مي شود  که تمام اين زبانها در واقع از يک زبان اجدادي، زبان واحد باستاني ريشه گرفته اند.(3) اما اگر به جامعه امروزي ايران نظر کنيم در يک جمله ميتوان گفت که اين هم از کرامات تظامات استبدادي است که ملتي بايد براي اثبات موجوديت زباني خويش فرياد بکشد.
در جامعه چند زباني ايران زبان ترکي آذربايجاني هنوز جايگاه خود را نيافته است. اميد ميرود که روند عمومي بيداري اجتماعي يا موج عظيم رنسانس فرهنگي ، که آغاز شده، بتواند زبان ترکي آذربايجاني را نيز در مقام مناسب خود بنشاند.زباني که ميليونها نفر از مردم آذربايجان ايران به آن تکلم مي کنند، و در طي قرون و اعصار همچنان از گذرگاهاي خطرناکي گذشته و بارها در معرض مرگ قرار گرفته است. زباني  که  بنا به نظر زبانشناسان کامل، و از نظر استروکتور گرامري و ساختار نحوي انسجام دارد. هر چند اين زبان در ايران حالت رسمي نداشته و به زبان مکتوب ديواني ارتقا نيافته، اما توانمنديهاي ساختاري اين زبان سبب شده که با وجود تسلط سياستهاي ترکي ستيزي  و ممنوعيت پخش و نشر آثار خلاقه به اين زبان، هنوز جان سختي از خود نشان دهد و از طرق فعاليتهاي غير رسمي و ادب دوستانه  زنان و مردان آذربايجان در زمره زبانهاي  زنده ولي در حال خطر endangered به تنفس خود در کلني زبانهاي ديگر ادامه دهد.  زبان ترکي، که يکي از شاخه هاي آن در آذربايجان مورد تکلم واقع ميشود، همانند ساير زبانهاي مرسوم در جهان، زباني است که ساختار قانونمند دستوري خود را دارد و تا کنون آثار ماندگاري به اين زبان چاپ شده است.
در ايران، به لحاظ سياستهاي فرهنگ ستيزانه طوري با اين زبان  برخورد شده که حتي عده اي از خود صاحبان اين زبان از تکلم به آن شرم زده ميشوند. البته اين سياست ويژه ايران نيست، به پژوهش زبانشناس برچسته سوئدي، اسکوتناب کانکاش، در ممالکي که زبان حاکم ديگر زبانها را به حاشيه رانده و ممنوع نموده، تکلم به زبان مادري براي زبانهاي غير رسمي "با احساس شرم" همراه بوده است)4 (اين ضايعه فرهنگي در ايران جراحات عميقي در سينه ميليونها انسان نهاده است. جراحاتي که در طي دهه ها زبان ستيزي و تلاش براي حذف اقتدار ملت آذربايجان ضربات جبران ناپذيري بر پيکر اين ملت وارد کرده است. ملتي که کودکانش در يک آشفتگي آموزشي قرار داشته و در حالت "suspension  "يا  سردرگمي و آويختگي زندگي کرده اند. مطمئن هستم که درک عمق اين جراحت که سينه ملت آذربايجان را دريده و ميليونها انسان را در مرز و بوم خويش به شهروندان درجه دو تبديل کرده، مورد توجه روشنفکران فارسي زبان قرار گيرد. حق تکلم، آموزش، و احترم به زبان ملتها جزئي از مولفه حقوق بشر و پايه دموکراسي است . با آبادي وپيشرفت اجتماعي هم مرتبط است. . و در واقع ناتواني اهل قلم فارسي زبان از درک پيامدهاي ممنوعيت زباني سبب شده که اين جماعت جاهلانه به موضع انکار بيفتند و  يا در بهترين شکل از طرح مسئله خودداري کنند و به آن با ديد "کاهشگرانه" (reductionism)  بر خورد کنند.
اينجا نه ناسيوناليسم آذري مورد نظر من است، نه  ساير نظرهاي سياسي. اينجا طرح اين فکر در ريشه شناسي زبان ترکي مطرح است که قبل از هر برنامه سياسي اجتماعي، بايد  با زبان يک ملت بزرگي، ابتدا به عنوان هويت فرهنگي و حق ذاتي آنها،ا برخورد کرد.  امکان ندارد ملتي با کساني که زبان و موجوديت آنها را به سخره گرفته اند، با گرايشات صميمانه برخورد کند. ناسيوناليسم اينجا واژه بي معنايي است، اينجا ميدان وسيع تنفس زباني ملتي در نظر است که طبق مصوبات سازمان ملل زبانش  بايد رسميت يابد- اينجا هيچ سخني از سياست و برخورد سياسي نيست، بلکه به طور شفاف سخن از جامعه اي است که تقريبا از هر دو نفر يک نفرش خواستگاه ترکي دارد و به شاخه هاي مختلف زبان ترکي تکلم ميکند ، در حالي که از نظر ساز و کارهاي رسمي در آموزش و ساير امور جامعه زبانش غايب است، زبانش  در حاشيه است، زبانش به اشکال مختلف سرزنش و تحقير ميگردد. اينجا سخن از زبان ملت است نه ملي گرائي.اينجا تاکيد بر موجوديت و حيات اجتماعي ملتي است، نه ناسيوناليسم کور سياست مردان. اينجا سخن از زبان و حيات کودکاني ميرود که دهه هاست عليرغم مصوبات جهاني از حق رشد و نمو کودکانه به زبان مادري خود محرومند. آنان همانند کودکاني هستند که از آغوش مادرانشان به زور گرفته شده اند. چرا که زبان مادري همراه شير مادر آغوشي گرم و عاطفي براي کودکان محسوب مي شود. ابنجا سخن از تخطئه زبان و ادب ملتي است. حال آنکه علم زبانشناسي ميگويد هيچ زباني برتر از ساير زبانها نيست و چنان که در اين نوشتار خواهد آمد زبان ترکي از نظر توانائي دستوري، آواشناسيphonemes, morphemes)  ) و مورفولوژي از زبان فارسي ظرفيت بيشتري دارد.
زبان امروزي ترکي که مردم آذربايجان ايران به آن صحبت مي کنند، شاخه اي از خانواده  بزرگ زبانهاي ترکي Turkic languages”   است.   خود اين خانواده نيز در طبقه بندي زبانها، از زبانهاي زير خانواده گروه زبانهاي آلتائيک Altaic شناخته ميشود.
"خانواده زبانهاي ترکي اشتراکات خيلي نزديکي به يکديگر نشان مي دهند. اين همانندي  در عرصه آواشناسي، مورفولوژي (تحولات لغوي) و ساختار نحوي آنهاست. در بين اين زبانها تنها زبانهاي چوواش، خلج، و ياکوت با ديگر خانواده زبانهاي ترکي تفاوت قابل توجه دارند. نزديکترين سوابق اين زبانها در کنار رودخانه اورخون در مغولستان و نيز دره رودخانه يئني سئي در روسيه مرکزي و جنوبي وجود دارند که به قرن 8 برميگردد."
براي نشان دادن خانواده زبانهاي ترکي و درک ريشه هاي زبان ترکي آذربايجاني اينجا عين ترجمه طبقه بندي زبانها از ديد زبانشناسان معتبر آورده ميشود. جالب اينجاست که بيشتر عالمان زبانشناسي تاريخي در اين مورد هم نظرند:
زبانهاي ترکي با توجه به ريشه هاي تاريخي، معيارهاي جغرافيايي و اصول زبانشناسي به شاخه هاي زير تقسيم ميسوند:
1-زبانهاي اوغوز يا زبانهاي جنوب غربي که شامل زبانهاي ترکي عثماني، قاقوزGagaus، ترکي (آذربايجان)،  ترکمن،  و ترکهاي خراسان." در اين طبقه بندي به لحاظ توجه به اشتراک زبانها از نظر موقعيت جغرافيايي جايگاه زبان ترکي امروزي آذربايجان ايران نيز مشخص مي شود.
2-زبانهاي قبچاق يا زبانهاي شمال غربي: اين شاخه شامل زبانهايي از خانواده زبانهاي ترکي است که عبارتند از زبانهاي قازاک، قره قالپاک، نوقاي، تاتار، و باشقير، لهجه هاي سيبري غربي، تاتارهاي کريمه، کوموک، کاراچاي، بالکار و کاراايت.Karaite”
3-شاخه جنوب شرقي يا گروه اويغور چاغاتي uyghur chagati”  “که در برگيرنده زبانهاي اوزبک، اويغور، اويغور زرد، و سالار Salar”  “با ريشه اوغوز.
4-گروه شمال شرقي ياسيبريايي  شامل زبانهاي ياکوت  Yakut(ساخا)، دولقان “Dolgan”، آلتاي، خاکاس ، شور  Shor تووان Tuvan ، و توفا (.( Tofa
5-زبان چوواش که زبان منطقه ولگاست.
6-زبان "خلج"  khalaj) )  زبان متباعد مرکزي ايران است.(5)
منظور از زبان خلج  همان گويشي از زبان ترکي است. بر اساس داده هاي سايت ميراث فرهنگي، استان مرکزي  دربرگيرنده ساکناني با ريشه زبان ترکي هستند. طبق اين نوشته و به نقل از سايت "سوزوموز""زبان ترکي زبان اصلي اهالي اکثريت نقاط روستائئ شهرستان ساوه مي باشد.(شاهسون بغدادي، اينانلو، مغنها، ايل مغان، ترکمن....اغلب روستائيان به يک گويش ترکي(منظور زبان ترکي آذربايجاني است.م.ب) و اندکي  به گويش ترکي خلجي سخن مي گويند.&
طبق اين نظر، جايگاه و خواستگاه زبان ترکي آذربايجاني روشن مي گردد. اين زبان در زمره   زبانهاي جنوب غربي  خانواده زبانهاي ترکي محسوب مي شود
استاد رحيم رئيس نيا نيز در نوشتاري که در مورد زبان ترکي تهيه کرده، ريشه شناسي زبان ترکي اذربايجاني را چنين ذکر مي کند که به نوعي با پژوهش زبانشناس فوق هماهنگي دارد:
"زبانهاي ترکي به چندين شاخه و شعبه تقسيم مي شوند که ترکي آذربايجاني به گروه غربي خانواده زبانهاي ترکي وابسته است. به نظر وي"منابع اصلي زبانهاي منسوب به شاخه غربي خانواده- هاي ترکي و از آن جمله زبان آذربايجاني عبارت بوده است از: زبانهاي قبايل و طوايفي که به نام هاي ساک- سکيف- سکا، گاس، گاسبي، گاسيت، خزر، سابير، سووار، هون، گوي ترک، تورک غز، اوغوز، قبچاق، و... شناخته شده اند. اينان در سده هاي پيش از ميلاد و نيز در نخستين هزاره ميلادي در اطراف درياي خزر مسکن گزيده اند. زبان آذربايجاني نيز به مانند ساير زبانهاي وابسته به گروه غربي تحت تاثير حوادث اجتماعي-تاريخي پيچيده اي به صورت زبان واحد خلق تشکل يافته است" (6)
دليل عمده اي که زبانشناسان تاريخي مي آورند که زبانهاي ترکي از خانواده زبانهاي هند و اروپايي نيستند، توجه به ساختار هجايي و آواشناسي اين زبان است. البته اشکال ديگر دستور و نحو زبان ترکي آذربايجاني نيز نشانگر اين است که اين زبان خود استقلال زباني دارد. تفاوت و در واقع  خصيصه بارز زبانهاي ترکي در کميت حروف صدادارست. وجود نه صدادار به اين زبانها "هارموني هجايي"(7) مي دهد که در زبانهاي" دري" (فارسي) نيست. علاوه نوع پيچيده پيشوندها و پسوندها نيز نشان مي دهد که ساختار زبان ترکي و ظرفيتهاي آن با زبانهاي هند واروپايي متفاوت است. مثال ,واژه کول (خاکستر) کول-لر(خاکسترها)، کول-لر-ي (خاکسترهايش) و واژه قول (برده) قول-لار (برده ها)، قول-لاري (برده هايش) نشان مي دهد چه هماهنگي و هارموني در زبان و نوع تلفظ واژه هاي صدادار وجود دارد. به هارموني صداها در پسوند"لر" "لري" و نيز "لار" و لاري" توجه کنيد، با مقايسه اين نوع هارموني مصوتها  مي توانيد پي ببريد که در زبان دري فارسي اين امکان گردش هجايي وجود ندارد. دکتر زهتابي در کتاب با ارزش خويش، به نام "معاصر ادبي آذري ديلي" براي نشان دادن جايگاه زبان ترکي آذربايجاني، با استادي و ايجاز خاصي انواع حروف صدادار را توضيح داده اند.(8)
مثل هر زبان ديگري زبان ترکي آذربايجاني مسير تاريخي ناهمواري طي کرده و به امروز رسيده است.نوع به کار بردن پسوند در اين زبان، بي آنکه آسيبي به خود کلمه وارد شود، سبب شده که اين زبان از يک استاندارد خوبي از نظر زبانشناسي برخوردار باشد که براي يادگيرنده زبان آسان خواهد بود. براي مثال کلمه"ائولريمده" (evlerimde)" در خانه ما"  از واژه اصلي "ائو"(خانه) "لر" علامت جمع، "ايم"پسوند مالکيت، "ده" پسوند مکاني به صورت يکدست و هماهنگ استفاده شده است. حال زماني که کلمه در زبان ترکي آذربايجاني از حروف صداداري بهره گيرد که از ته دهان تلفظ ميشوند، تمام پسوندها نيز خود را با آن صدا هماهنگ مي کنند. مثال "اوتاق"، اوتاقلار، اوتاقلاريمدا، اوتاقلاريمداکي، اوتاقلاريمداکيلار و ترکيب "اتاق-لار-ايم-دا-کي-لار-دان" (از چيزهايي که در اناق هايم هستند) نشان دهنده سياليت و ظرفيت گسترش ساختاري اين زبان است.(9) اين ساختار ويژه زباني سبب شده که به زبانهائي که هنگام اضافه شدن  پسوندها، ريشه کلمه ثابت بماند، زبان التصاقي (agglutinate) گفته مي شود. در زبانهاي التصاقي نه تنها ريشه افعال هنگام صرف شدن ثابت مي ماند، بلکه در تمام کلمات ديگر نيز هنگام افزوده شدن پسوند، اصل کلمه بي-تغيير مي ماند. ضيا صدر و دکتر زهتابي نيز ريشه زبان ترکي آذربايجاني را جز زبانهاي التصاقي دانسته اند.با اين تفاوت که برخلاف بيشتر منابعي که من مراجعه کردم و در کتاب شناسي استاد ر..رئيس نيا هم ذکر شده، دکتر صدر زبان ترکي آذربايجاني را از نظر ساختاري  از زبانهاي اورال آلتائي نمي داند، چرا که او باور دارد که زبانهائي خارج از خانوادهاي اورال آلتاي  در اين گروه  وجود دارند که التصاقي هستند .10
اين که شکل گيري کامل فرم زبان ادبي ترکي آذربايجاني چه زماني بوده، اطلاع دقيقي نداريم،اما کتيبه هاي اورخون  يئني سئي يا يئني سو را ميتوان نام برد که ترکيب دستوري واژه ها و صوت شناسي کلمات موجود نشان مي دهد که اين سند از قدمت بيشتري برخورداراست. با اين حال اکثر منابع بر آنند که زبان هاي شکل يافته خانواده ترکي بيشتر از قرن هشتم ميلادي  آغاز شده است. در اين مورد زبانشناسان با توجه به نوع زبانهاي ترکي، تکامل هر کدام را به قرون مختلف نسبت مي دهند. زبانهاي ترکي آسياي ميانه قرن هشتم شکل ميگيرند، حال آنکه شکل گيري زبان ادبي "اويغوري" را ما بين قرون نه تا چهارده مي دانند.(11(  شيوه زندگي کوچي و نوع معيشتي و زيستي اجداد ترک آذربايجاني و طرز نگاه آنها به  جهان و طبيعت سبب شده که صاحبان اين زبان از ثبات  اجتماعي برخوردار نباشند. تهاجمات و لشکرکشيهاي  مدام باعث شده که اين ملت در حالت کوچ قرار گرفته و از اقتدار دولتي بهره نداشته باشد. حضور جمعيت مختلف ترک در سراسر ايران و نيز ساير ممالک دليل بر همين است. با وجود  عدم امکان آموزش رسمي زبان ترکي آذربايجاني در ايران و با وجود ممنوعيتها و محدوديتها و تحقيرها در پخش و نشر آثار اهل قلم اين خطه، زبان ترکي آذربايجاني به سبب ظرفيتهاي دستوري، ساختار نحوي، آوائي و نيز قدرت واژگان، زبانيت و زندگي و تکامل خود را پيش گرفته و جلو رفته است. طبق آمار سال 1997 حدود% 37.3 از جمعيت ايران به اين زبان تکلم مي کنند.
   با اين حال در جامعه ايران سنت ديرينه استبداد سبب شده که واقعيات فرهنگي و آکادميک نيز بنا بر اميال و منافع حاکمان تحريف گردد. البته داشتن عقايد و آرا گوناگون در مسائل علمي يک موضوع طبيعي است. نکته مورد نظر من انکار و حذف است که نادرست است.
در مورد ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني نظري هم وجود دارد که زبان ميليونها مردم آذربايجان را  به زباني از ريشه هند و اروپائي نسبت مي دهد و از آن به عنوان زبان ":تاتي” و "هرزني"  نام مي برند. حال آنکه  در ميان آذربايجانيها واژه "تات" و "تاتي" به کساني اطلاق مي شد که آذربايجاني نيستند.همانگونه که تازيان، غير عرب را عجم مي خواندند. خود کلمه "تات" به نوعي با واژه روسي "تاتي" با هم به کار گرفته شده است. تاتها در  مناطق قفقاز زندگي مي کردند، در ايالات"سيازان" Siazan ، ديويچين، قوبا، قوناق کند، شماخي،  اسمايلين.، در شهر باکو و در شبه جزيره آَبشرون، در شمال شرقي آذربايجان. تاتها قوم مستقلي بودند که در کنار آذربايجانيها زندگي مي کردند. ريشه زباني آنها روشن نيست ، طبق آمار موجود در يک سند، تاتها که در  آباديهاي شمال ايران و اطراف تهران زندگي مي کردند، 28433 نفر آمارگيري شده اند. در اين سند ذکر شده است که "تاتها" از نظر ديني هم به مسلمان، مسيحي و يهودي منشعب مي شوند. زبان شناسان بر آنند که زبان تاتها با زبان ترکان آذربايجاني  مشابه نبوده است. تاتها بر خلاف ترکان آذربايجاني هيچ وقت زبان کتبي نداشته اند، آنها در باکو به يادکيري زبان ترکي پرداختند. نکته  قابل ذکر  اين است که سياستهاي تک زباني و استحاله گري سبب شده که تاتها در ايران به کلي به زبان فارسي بگروند . تاتها در آذربايجان شمالي در دوران حاکميت شوروي عمدتا در باکو  زندگي مي کردند. سياستهاي شوروي در آن زمان به سخن بزخي از زبان شناسان سبب شد  که  اتها موجوديت خود را به مرور از دست دهند بنابراين انتساب زبان ترکي آذربايجان به "تات" و "هرزن" و جدا نمودن خانواده بزرگ زبان ترکي از شجره زبان شناسي و زبانهاي "اوراليک التاييک" با اهداف خاصي انجام مي گيرد و گرنه داشتن نظر يا فرضيه در پژوهشهاي علمي چيزي قابل کتمان نيست.
بايد اشاره کنم که نبود جو حستجوگري، نقد و عدم امکان بررسي  مسائل اجتماعي، از جمله ساختار جمعيت ايران، زندگي زبانهاي مختلف، و نگرش به پديده جديد "جوامع چند زباني" ، سبب شده که جامعه در يک خلا نظري وتتوريک زندگي کند، وقايع و افکار مطابق اميال قدرتمندان تعبير و تفسير گردد. در مورد زبان و ريشه شناسي زبان ملت آذربايجان هنوز در ذهن عامه .و  نيز در منظر روشنفکران، همان نظراتي که از دوره فراماسونرهاي رضا شاهي ديکته شده موج مي زند. اما بايد تغيير زمان و شرايط را فهميد. به حقايق دو باره انديشيد. اين بار به صورت مستند، دقيق، با مدرک و استدلال. و زمينه را نيز براي  پژوهشهاي  بيشتر آماده کرد. اولين بار احمد کسروي بود که به  موضوع زبانشناسي آذربايجان اشاره نمود و تئوري من در آوردي "تاتي" و "هرزني" را به عنوان زبان مردم آذربايجان ناميد. حال آنکه کار زبانشناسي با اشاره به خانواده هاي زباني و طبقه بندي زبانها مرتبط است و تمام زبانهاي مورد تکلم از نمودار زباني مشخصي ريشه گرفته اند. زبان ملت  آذربايجان نيز از اين مقوله جدا نيست. با نيات سياسي و مطامع سرکوب فرهنگي نيز نميتوان چنين پديده هاي زنده را براي هميشه  تحريف کرد. زبان آذربايجان از خانواده جهاني زبانهاي التصاقي است که اين گروه از زبانها همانگونه که گفته شد به شاخه زبانهاي آلتائيک مرتبطند. مشابهت ها در:1-واژگان 2- در ساحتار دستوري 3- در آواشناسي هم دليل عمده اين طبقه بندي است.  طرح اصطلاح "نيمزبانها" هم که از سوي  مورخ آذربايجاني، احمد کسروي مطرح شده، هيچ تغييري در موجوديت اين زبان و زندگي تاريخي آن ايجاد نمي کند. در علم زبان شناسي ما pidgin-Creole   داريم که نوعي گويشهاي مردم و قبايل مهجور و جدا مانده از اصل خويشند که به سبب کوچها و معضلات زيستي از ريشه زباني خود جدا افتاده و به نوعي  به گويش ويژه دست يافته اند. گويشي که از زباني جدا شده و به مرور شکل يافته و ممکن است به حالتي برسد که ديگر براي صحبت کنندگان زبان اصلي مفهوم نباشد. براي مثال چيزي که از آن به نام زبان "هرزندي" نام برده مي شود و آقاي کسروي آن را نيم زبان آذربايجان مي نامد و از آن مثال مي آورد، در واقع همان چيزي است که در زبان شناسي "پيدگين" pidgin مي گويند. گويش يا زبانکي که از اصل خود جدا مانده است. به مثال خود آقاي کسروي و تطابق معنائي آن اشاره مي کنم.
"امسور ورون خيلي وروسته، سيل خيلي آمارا، گندومي خروب کرديه،
"امسال باران زياد باريده، سيل بسيار آمده، و گندمها را خراب کرده"
در واقع جمله اول شکل مهجور، وامانده و سرگردان جمله دوم است. حالا تراشيدن يک  شخصيت زباني به اين "زبانک" يا "پيدگين" و آنرا زبان  باستاني مردم آذربايجان ناميدن همه عاري از هر گونه اعتبار علمي است. " لازم به توضيح است که "پيدگينها" ابتدا در زبان انگليسي پديد آمدند که جاي صحبت آن در اين جا نيست.
بنابر اين درک ريشه زباني مردم آذربايجان که من از روي اسناد و نمودارهاي زبانشناسي شجره آن را خواهم آورد، از خانواده زبانهاي ترکي است و هر گونه سفسطه کاري در اطلاق نيم زبان، يا جدا کردن ساختار گرامري، لغوي، و نحوي اين زبان از زبان ترکي بيمعني است. چرا که اين زبان زنده است.کار مي کند. هر روز صاحبان انديشه به آن زبان آثار خلاقه مي آفرينند و با وجود دهه ها و سده ها بي احترامي ، به ويژه در دوران سلسله پهلويها، اين زبان راه خود را مي رود و خودش با واژه ها و الحانش، با ساز عاشقان دلسوخته، با ني چوبانان کوه و کمر در اراضي آذربايجان، و با سوز دل شاعران ترکي گوئئ چون شهريار، سونمز، استاد يحيي شيدا، اشعار ملوديک استاد بارز، ممد آراز، و صدها ديگر بر زندگي زباني خود ادامه مي دهد. جاي تاسف است که روشنفکران غير ترک به سبب نبود شرايط نشر و پخش آثار اهل قلم ترکي گوي، چندان آشنايي با اين آثار ندارند و از سويي اين خلا زباني يا به سخني حذف زبان سبب شده که ترکان ما پارسي گوي شوند. اسناد به جا مانده از دوران مشروطه و حکومت ملي آذربايجان هم نشان مي دهد برخلاف نظر کسروي ويارانشان آقاي حسن رشديه نيز در گامهاي نخست بر آن بود در آذربايجان آموزش به زبان ترکي آذربايجاني را مستقر سازد و ضمنا آموزش در جامعه ايران را به صورت دو زبانه سازد. همان گونه که دکتر رضا براهني، نويسنده ، شاعر و منقد ادبي هم در نوشتار خويش که در بيشتر نشريات و سايتهاي داخل و خارج منتشر شد،  به همين موضوع صحه مي گذارد.(سايت تريبون)
آقاي احمد کسروي براي اثبات نظر خود در مورد بي ريشه بودن زبان آذربايجان بر آن  مي شود در ريشه شناسي نام اشخاص و شهرها هم به نوعي خيالپردازي کند که براي خواننده بي غرض امروزي ودانشجوي پژوهشگر مضحک مي آيد. آيشان براي مثال  براي اينکه نظر خود را در مورد بي ريشه بودن زبان تـرکي آذربايجاني ثابت کنند، سعي کرده اند براي واژه هاي موجود ترکي در آذزبايجان وسراسر ايران که ترکان زندگي مي کنند، ريشه فارسي بتراشند. اين تلاش ايشان نه از جنبه تفحص و تحقيق بلکه نوعي شکل تحريف علمي پيدا ميکند.  براي مثال ايشان ريشه کلمه:
"سوگودلو"را بيدک،
"گردکانلو" را گردکانک،
"قزلجه" را سرخه،
"ايستي بولاغ" را گرمخاني ،
يالقوز آغاج" را يکه دار و غيره ناميده اند که در يک کلام از منظر زبانشناسي واژه ها مضحک است.. در اين سند ادعا مي شود که گويا مردم آذربايجان بعد از کوچيدن به اراضي امروزي واژه هاي فارسي را به ترکي ترجمه کرده اتد. حال آن که قبل از ورود آريايي ها به فلات ايران ، اين مناطق محل سکونت "اورال آلتائيان" بوده است که اجداد  ترکان آذري  شناخته ميشوند.(در اين مورد به مقاله حميد نطقي  در مجله وارليق شماره هاي آذر و دي 1363 مراجه کنيد.ر.ر.)
براي روشن شدن اذهان عموم بايد اشاره کنم که   پسوند "لو" يک شاخص در زبان ترکي آذربايجاني است که صدها  کلمه اساسي در فرهنگ کتبي اين زبان با اين فرم وجود دارد."لو" که گاهي در ميان مردم به صورت پسوند"لي" هم به کار برده ميشود، پسوند نسبي  و ملکي است. کلمات تاريخي همچون ايل ترک "باهارلو"، " قره قويونلو"  که داراي پسوند "لو" هستند قرنها سابقه استعمال زباني داشته و تعابير آقاي کسروي در شقه-شقه کردن اين واژه ها و چسباندن آنها به زبان فارسي معتبر نيست. تلاش براي پيدا کردن يک پدرخوانده فارسي به واژه ها و اسلوب زباني ترکي آذربايجاني هيچ کمکي به کار زبان نميکند. يا ترکيب اصيل "ايستي بولاغ" که زبانزد مردم آذربايجان است و در روستاها و مناطق کوهستاني  به چشمه هاي  آب گرم اطلاق مي شود را به واژه مهجور فارسي"گرمخاني" نسبت ريشه اي دادن واقعا عاري از هر اعتبار علمي است.(13) بنابراين سرگردان ماندن آقاي کسروي مابين واژه هاي "آذري" و "ترکي" و تلاشش براي  جداکردن زبان مردم آذربايجان از خانواده زبانهاي ترکان و نيز تراشيدن ريشه قلابي براي  واژه- هاي  ترکي آذربايجاني در زبان فارسي نيز چندان کمکي به خواننده نمي کند. براي مثال آقاي کسروي در واژه شناسي نام آباديها به لغت "قرا" اشاره مي کند وتلاتش دارد به هر ترتيبي است براي اين واژه معصوم و اصيل ترکي پدرخوانده  فارسي بسازد. ايشان چنين مي نويسند:
   "در آذربايجان بر سر بسياري از نامها واژه "قرا" آورده مي شود مثلا "قراچمن" و "قرارود". و چون قرا در ترکي به معناي سياه است کساني خواهند پنداشت در اين نامها همان معني ترکي مقصود است. ولي بايد دانست که "قرا" در زبان آذري به معناي بزرگ بوده و خود تغيير يافته واژه "کلان" است که در فارسي هنوز هم به کار مي رود." و ادامه مي دهند که:
   "از اينجا ميتوان گفت "قرا" در "قراچمن"و "قرارود" و بسيار مانندهاي آن، نه واژه ترکي که واژه آذري است و معناي آن بزرگ است" )15) خوب، حتي براي خواننده مدرن و منطقي امروزي، که ترک آذربايجاني هم نباشد سفسطه نويسنده روشن است. نخست اين که ايشان براي اينکه قافيه را درست کنند آمده و واژه معصوم "قره" يا "قارا" را به شکل "قرا" بيان کرده اند، سپس در ادامه تلاشش سعي کرده اند پدرخوانده اي در فارسي به اين کلمه پيدا کنند و قرعه به نام واژه "کلان" در آمده است تا اثبات کنند که "کلان" اصل "قرا" بوده، سوم اينکه با تحريف واژه "قرا" بر آن شده اند که اين واژه را از شخصيت ترکي به هيئت من در آوردي آذري درآورند. حال آن که صورت مسئله خيلي روشن است. در فرهنک لغات ترکي آذربايجاني از قرنها پيش واژه اصيل "قارا" يا" قره" به تکلم تبريزيها موجود بوده و علت اطلاق اسم "قرا چمن" به "قره چمن" نه گناه واژه "قره" بلکه اجراي سيلست فارسي سازي و کشتن اصالت زبان ترکي آذربايجاني بوده است.و گرنه از منظر واژه شناسي و طبقه بندي واژه اي چه ارتباط "واکه اي" يا هجائئ مابين واژه "کلان" فارسي و لغت مظلوم ترکي "قره:" وجود دارد. خاصه اينکه به سخن دکتر صدر تلفظ صوتي "ق" در فارسي (تهراني) به خصوص با آشفتگي خاصي روبروست. به قول استاد جلال همائئ (فلم) را "غلم" تلفظ مي کنند و "غلام" را قلام. اما راي عموم بر آنست که فارسي صوت "ق" نداشته و تنها "غ" دارد .(16) در تک تک نام واژه ها همين تمهيد عجيب و قريب به کار رفته است. حال آن که با اين کارها نمي شود موجوديت زبان ترکي آذربايجاني و هويت ملت آذربايجان را خدشه دار کرد. البته گاهي در تنگناي قافيه شاعري به سبب ظرفيتهاي آوايي "قارا" را به صورت حرف مصوت کشيده "آ" نيز گفته- اند. يک مثال ديگر  کلمه "ارونق" است. منطقه "ارونق-انزاب" از مناطق قديمي اراضي آذربايجان است. ارونق با الف فتحه دار تلفظ مي شود. آقاي کسروي براي اينکه تئوري خود را به کرسي بنشاند، ابتدا به کلمه "ارونق" يک "آ" اضافه ميکند، بعد ادعا مي شود که اين واژه "نخسست "آرانک" بوده ، که به معناي آران کوچک باشد"(17) با چه درکي ميتوان به اخر يک واژه ترکي "کاف"تصغير اضافه کرد و معناي ديگري، در يک زبان ديگري،از آن مستفاد نمود. صدها نوع از اين قبيل موارد وجود دارد که در کتابي جمعاوري خواهد شد. البته داشتن فرضيه هاي متفاوت در زبان امري رايج بين زبانشناسان است حتي نظرات ضد و نقيض. اما اين روش آقاي کسروي در اين مورد قابل استناد نيست.
زبان ترکي آذربايجاني  درمتون تاريخي
در اين قسمت برگردان نوشتاري کوتاه از يک منبع علمي ديگر را در مورد جايگاه زبان ترکي آذربايجاني ذکر مي کنم تا خوانندگان هر چه بيشتر با نظرات گوناگون آشنا شوند و نيز پژوهشگران و  دانشجويان با ديد بازتري به اين مسئله بنگرند . روشن است که نشر و پخش همچو نظراتي مي تواند جو سالم تفکر و انديشه پردازي را پربارتر کند و بر مدتها روش تک گوئئ  و قضاوت رسمي و سياسي در مورد زبان ترکي  غلبه کند تا دانشجويان و خوانندگان هوشيار به طور فراگير به اين موضوع بنگرند.
"از زبانهاي رايج دنيا که در امروز ميليونها نفر به آن زبان تکلم مي کنند، يکي هم زبان ترکي است که  علاوه بر کشورهاي ترکيه، آذربايجان ، در بلغارستان، اوزبکستان، کازاخستان، قيرقيزستان، تاجيکيستان، يونان و قبرس نيز  به اين زبان سخن مي گويند. البته در ديگر کشورهاي جهان نيز ميليونها  ترکي گوي زندگي مي کنند، که تنها در آلمان بيش از يک ميليون نفر و در ممالک امريکاي شمالي نيز به عنوان "کارگران مهمان" ترکان زندگي مي کنند. اينان به شاخه هاي مختلف خانواده زبان ترکي سخن مي گويند. در شاخه هاي اين زبان، زبانهاي ترکي ترکمن، آذربايجاني، قفقازي، لهجه هاي ترکي خراساني  وجود دارند که از شعبه اصلي زبانهاي آلتائيک هستند. البنه زبانهاي مغولي و tungusic نيز از زبانهاي زير همين خانواده محسوب مي شوند. تا سال 1928، پنج سال پس ار استقرار جمهوري ترکيه تمام اسناد خانواده زبانهاي ترکي با الفباي عربي نوشته مي شد که دليل آن هم تاثير قدرتمند اسلام در منطقه بوده است. در سال 1928، اصلاحات زباني در ترکيه سبب شد که الفبائي بر اساس قراردادهاي زبان لاتين با 28 حرف به زبان کتبي ترکي تبديل شود ، که مورد بحث ما نيست.(18) اما زبان ترکي امروز در آذربايجان ايران همان گونه که ذکر شد مسير طولاني پيموده و پس از تغييرات و تحولات فراوان، که ناشي از وضع زيستي  اجداد ترکان آذربايجان بوده، به شکل امروزي رسيده است. اجدادي که به آنها از نظر زباني ترکان اوغوز مي گويند ، که کارنامه ادب شفاهي آنان از پيشينه ادبي 1500 ساله برخوردار است. يعني  ادبياتي که به "ادبيات اوغوز" معروف است. کتاب معروف "دده قورقوت" از داستانهاي مردم ترک زبان" اوغوز"از زمره اين گنجينه  به شمار ميرود. بعدها داستانهاي "کور اوغلو"، نوشته هاي يونس امره، فضولي و   اشعار مختوم قلي، وارث  ادبيات اوغوزها و  در مجموع دربر گيرنده تروت معنوي ادبيات ترکان آذربايجانند.(19) فکر مي کنم با روشي که آقاي کسروي پيش گرفته بود، اگر آن زمان دسترسي به منابع امروزي ترکان  داشت و سند "ده ده قورقوت" را مي ديد ، واژه "ده ده" را به سبب تشابه به واژه "دد"  به فارسي نسبت مي دا د. اما واژه ها در زبانها پديد مي آيند و بر طبق نيازهاي زمان و ضروريات زندگي اجتماعي  و اقتصادي تغيير مي يابند، زبانها  با يکديگر همکاري کرده و مهمانهايي را از همديگر مي پذيرند، واژه هائي کم کم به سبب از بين رفتن موقعيت تاريخي يا اقتصادي از دور خاج مي شوند و جاي خود را به تازه واردين مي دهند واين چنين است که علم معاني يا لکسيکولوژي عمل مي کند. نزديکي و ارتباطات اجتماعي اقتصادي ترکان آذري و ساير ترکان هم خانواده در ايران با فارسها سبب شده که زبان فارسي برخي از عناصر زباني ترکي را عاريه گرفته و فارسيزه کند. اين نشانه ضعف زباني نيست. بري مثال پسوند "چي" در خيلي از واژه هاي فارسي و در ادبيات آن به کار رفته و مورد تکلم واقع مي شود. مثال قهوه چي:درشکه چي، چايچي و غيره. جا افتادن اين پسوند رايج زبان ترکي در فارسي تنها نياز زباني است که به صورت مقبول در آمده و فارسها از اين ساختار دستور زبان ترکي سود ميجويند.
هم چنان که دکتر  محمد تقي زهتابي نيز اشاره کرده اند علم معاني در زبان ترکي آذري روندي ناپيوسته، پيچيده و ناهمگوني داشته است و اين خود تصويرگر زندگي ملتهاي ترکي گوي است که در اراضي آذربايجان در تاريخ طولاني زيسته و رفت و آمد کرده اند.)20)        
وجود واژه هاي مشابه در زبانها امري کاملا طبيعي است و اين حالت به دو دليل عمده صورت مي گيرد. نخست هم گروه بودن زبانها در تاريخ و دومي نياز هر زبان براي رشد و تکامل خويش سبب مي شود که واژه ها همواره بين زبانها در حرکت باشند. طبق اطلاعاتي که هر سال موسسه ام-آي_تي MIT  در مورد  زبانها صادر مي کند  زبان ترکي يکي از زبانهاي استاندارد از نظر زبان شناسي است.(21)در اين سند آمده است که بيش از ده درصد کلمات انگليسي از ريشه زبان ترکي اخذ شده اند. البته همان گونه که اشاره شد زبانها پس از عاريه گرفتن کلمات از يکديگر سعي مي کنند واژه ها را با ساختار صدايي و معنائي خود هماهنگ سازند. بنابر اين هيچ زباني ناب و خالص نيست و هر گونه تلاش در مورد  پيرايش زبانها از واژه هاي بيگانه و يا  تئوري ناب سازي زبان با واقعيات زيستي انسان خوانائي ندارد. انساني که مدام در داد و ستد معاني و انئيشه هاست. از سوئي اطلاق الفاظي چون زبان وحشي  يا زبان اقوام بي تمدن و بيابانگرد به ترکان آذري ، يا زيان اعرب را زبان بدويان شمردن نيز جز غرض ورزي به حل مسئله- اي کمک نمي کند  و تنها نشانگر جهالت گويندگان  و بي اطلاعي آنان از وضع زيستي-تاريخي اين ملتها است. همين جا اشاره کنم که طبق تحقيقات زبانشناس معروف آر.اچ روبينز زبان عربي اولين زباني بود که در اواخر سده هشتم ميلادي از نظر دستورنويسي و گرامر رشد فراوان کرد و براي اولين بار دستور زبان سيبويه بصري متبلور شد که در نوع خود بي نظير بود و" سيبويه براي حروف عربي به توصيف آواشناختي تازه اي راه برد که مستقلا از آن خود او بود و آن توصيف آواشناختي به مراتب پيشرفته تر و کمال يافته تر از علم آواشناسي غربي چه در دوره معاصر سيبويه و چه دوره هاي پيشين بود."(22( با رشد و گسترش اسلام در منطقه و جهان و وجود متن معتبر عربي به نام قرآن، زبان عربي به زبان اثربخش آن زمان تبديل شد و ظرفيتهاي نحوي و آوايي و علم معاني آن سبب شد که زبانهاي ملل منطقه تحت نفوذ آن قرار گيرند .از سويي "همخوانيهاي گلوگاهي يا حلقي (pharyngeal) همان گونه که زبانشناس شهير فرانسوي آندره مارتينه مي گويد" يا نزديک شدن جدارهاي پيشين و پسين گلوگاه يعني پسين ترين بخش پشته زبان از يکسو و ته دهان از سوي ديگر، ميتواند به ايجاد بندش يا سايش بيانجامد ولي زبان شناخته شده اي چون عربي سايشهاي گلوگاهي بيواک و واکداري دارد که به ترتيب با h} {و,? آوا نويسي ميشوند {تلفظ ح و ع در زبان عربي}.23 زبان ترکي آذربايجاني نيز از نظر حروف صدادار 9 تايي توانايي بيشتري براي اداي کلمات، و تکامل واژگان دارد. همان گونه که اشاره شد سيبويه بصري که ايراني بود به چهره برجسته زبانشناسي عربي تبديل شد. روشن است الفباي عربي ، به عنوان الفباي زباني که آسماني  و مقدس خوانده مي شد و ضمنا داراي يک متن نهائي و غير قانل تغيير هم شده بود، در جهان گسترش يابد و به الفباي ملل منطقه از جمله ترکان آذربايجان تبديل شود. زبان شعرا و نامداراني چون نسيمي، فضولي و  سيد عظيم شيرواني شد که آثارشان هر چند در بوته ممنوعيت گرفتار بوده اند، اما همچنان ورد  زبان زنان و مردان آذربايجانند:
"منده مجنوندان فزون عاشيقليق استعدادي وار
عاشيق صادق منم مجنونون آنجاق آدي وار
) من در عاشق بودن از مجنون هم عاشقترم
   از مجنون فقط نامي مانده است ، منم عاشق صادق(
گفتني است که در قرن چهاردهم ميلادي هر  دو زبان، عربي و عبري، در دانشگاه پاريس فرانسه رسميت يافتند.
از مهم ترين سند کتبي  متعلق به ترکان به کتاب ده ده قورقوت اشاره مي شود که اين سند به "اورخون- يئني سي يازيلاري"  (نوشته هاي اورخون- يئني سي) معروف است، که به مناسبت 1300 مين سالگرد اين سند در جمهوري آذربايجان گردهمايي با شکوهي  بر گزلر گرديد. کتاب ده ده قورقوت " به طايفه اوغوزها " منتسب است و ترکان عثماني نيز اين سند را به اشکال مختلف چاپ کرده اند.  اين که زبان ترکي آذربايجاني چه مسيري را در همسايه شمالي گذرانده و از الفباي عربي به سيريل و سپس به الفباي لاتين راه برده  مورد بحث ما فعلن نيست. ولي بايد گفته شود هر کلمه اي ، به هر الفبايي  در هر زباني که به کار مي رود، " چه به لحاظ معناشناسي و چه به لحاظ دستور و چه به لحاظ تلفظ مختص به خودش، تاريخ خاص و منحصر به فردي دارد")24) در ر يشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني ورود به اجزا تشکيل دهنده اين زبان وبررسي  چگونگي رشد و پايداري آن در يک دوره بغايت خشن  به  تفصيل بيشتري نياز است. از سويي مطالعه متون تاريخي زبان ترکي و تجزيه تحليل آن کار ديگري است و موقعي ديگر ميطلبد.

  اين بر عهده دانشجويان است که با پروژه هاي تحقيقاتي بتوانند زواياي مختلف زندگي زبانهاي رايج در ايران را در بياورند و بر تاريکيها نور بپاشند.

(آدامه دارد)
   






Bibliography
  مراجع:
1-Galtung,J. 1980. The True words, A Transnational Perspective,  New York,the Free Press     نقل از کتاب کانگاش ص254
2-در همچو شرايطي سعي مي شود به مرور ملتي را از حالت "احترام به خويشتن" به حالت "وادادن و تسليم" شدن سوق داد و او را در روندي به حالت استحاله شده و بي هويت در آورد.نمونه اش سرخ پوستان و نيز کساني که زبان خود را از دست داده اند.
3-مريت روهلن(Merrit Ruhlen)  در اثر خود-"ريشه زبان" به واژه مونوژنه نسز"  monogeneses  اشاره مي کند که مراد همان زبان واحد بشري است که ديگر زبانه، به ادعائي از آن منشعب شده اند.
4-اسکوتناب کانکاش (Skutnab Kangash)، زبانشناس سوئدي، کتاب "از شرمزدگي تا مبارزه جويي،1988  چاپ امريکا-ص13-
5- زبانهاي ترکي) (Turkic Languages از شبکه جهاني،
6-رحيم رئيس نيا – درباره زبان ترکي 2004 ص  4  از سايت تريبون
7-Linguistic Characteristics, p 3,From Internet site, Turkic Languages
8-ژهتابي ، دکتر محمد تقي، معاصر ادبي آذري ديلي انتشارات آشينا، 1379 چاپ دوم- ص2
9-براي مطالعه بيشتر اين مبحث مي توانيد به کتاب ارزشمند دکتر محمد تقي زهتابي"معاصر آذري ديل" مرجعه کنيد" که به صورت مفصل پسوندهاي زبان آذربايجاني شرح داده شده است.
01-ضياء صدر، سلسله مقالات مندرج در روزگار نو، آبان 1375-شماره مسلسل 177، دفتر نهم، سال پانزدهم در مورد زبان و خط.
11-در زبانشناسي تاريخي تحت عنوان "طبقه بندي" classification)) به شرح تفضيلي اين  موضوع ميتوانيد مراجعه کنيد.
12- مدرکي تحت عنوان تاتها در شبکه اينترنت به چشمم خورد که در آدرس www.Tat,Harzani مي توانيد کامل اين نوشته را بازديد کنيد
13- براي مطالعه کامل نظرات  احمد کسروي به کتاب "کاروند کسروي صص336 به بعد مراجعه کنيد. کاروند کسروي، به کوشش يحيي ذکاء- چاپ دوم،سال 2536 تهران، اتشارات فرانکلين
14- همان منيع.صص 431
خواننده بي غرض ميتواند با اندکي تامل و تفکر درک کند که اين قبيل ريشه تراشهاي موهوم براي هزاران واژه ترکي آذربايجاني در واقع آب در هاون کوفتن است.
15- آقاي کسروي در کتاب "کاروند کسروي" در مبحث زبانشناسي بخشي را به زبان خلخال اختصاص داده و من از اين قسمت، امثال مندرج در متن را ذکر نموده ام.
16-ضياء صدر،
- مسئله زبان مشترک و زبانهاي مادري-روزگار نو- خرداد 1375- شماره مسلسل 172- صص55-54.
17- احمد کسروي، کاروند کسروي-صص368-369
&-براي اطلاع بيشتر در مورد پراکندگي ملت ترک آذربايجان و زبان آنها  ميتوانيد به داده هاي سايت ميراث فرهنگي و نيز به آدرس "سوزوموز" در اينترنت مراجعه کنيد.
18-در داده هاي شبکه جهاني اينترنت زير عنوان Languages of the world يا زبانهاي دنيا اطلاعات ارزشمندي وجود دارد که من  چکيده وار بيان داشتم.
19- آنار، رضا ، " 155 ايل اوغوز ادبياتي"- آنتولوژيا- آذربايجان نشرياتي-1999- بخش مربوط به ادبيات کتبي و شفاهي مردم آذربايجان در سده هاي هفثم و هشتم، اسناد باقيمانده از  نوشته هاي اورخون يئني- سي-صص 9 به بعد
20-  دکتر  محمد تقي زهتابي،
علم معاني(لکسيکولوژي)-ترکيب لغوي زبان آذري معاصر، نشر  ائلدار-تبريز-1371-چاپ اول-صص21-14
21- سايت اينترنتي "گجيل"، جايگاه زبان ترکي و بررسي آن در مقايسه با ساير زبانها-صص1-2
22- آر.اچ. روبينز، تاريخ مختصر زبان شناسي ترجمه عليمحمد حق شناس، چاپ چهارم، نشر مرکز 1381.صص214-215
23- آندره مارتينه، مباني زبانشناسي عمومي-اصول و روشهاي زبانشناسي نقشگرا. چاپ هرمسف ترجمه هرمز ميلانيان،صص 70-71
24- همان منبع 22- صص 406

بو یازینین اوخونماق سایی:  1098